*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

سلام . شبتون بخیر

دیشب ساعت ۱ و نیم نصفه شب یکی از شاگردای مامانم زنگ زده بود که ( خانم مشقای فردا رو میشه بگین )🥴خلاصه منم با صدای زنگ از خواب بیدار شدم و تا خوابم برد شد ۳🤕 دیگه ساعت ۷ و نیم بیدار شدم ( البته مامانمم گوشیو جواب نداد گفت ۳ روز وقت داشته ازم بپرسه . دوستاش هم بودن . دیگه ساعت یک نصفه شب مشق میخواد چیکار . صبح که بیدار شدیم دیدیم مادر دانش آموز مذکور به شدت مارو مستفیض کردن😂)

همچنان سامانه ی ims خرابه 😑 فقط بخش آزمونش مثل ساعت کار میکنه . دیگه کاری کردن که اگر تاخیر کنیم به زمان آزمون اضافه نمیشه😒 

۴ ساعت کلاس داشتیم . قشنگ حس بی خانمان ها رو دارم . برای یه ساعت کلاس همش بین سما و bbb و ac و ims و اسکایپ در رفت و آمدیم😒😒😒😒

دیگه امروز اینقدر غر زدم جونی بابت انجام بقیه ی کارا باقی نموند😑

فقط میوه ها رو شستم گذاشتم تو یخچال

۲ ساعت گیتار تمرین کردم

الانم برم کتاب خورده عادت هامو بخونم و بخوابم😑😑😑

شب همگی بخیر

قربونت برم میدونم❤❤❤

محض این گفتم که خدایی نکرده بی ادبی نباشه😘😘😘😘

سلام سلام

من با یک شروع تازه اومدم

گزارش امروز بیداری ساعت ۵:۴۵

نماز صبح دعای عهد و صباح و سوره یس خوندم

قرص ناشتاموخوردم و اسفند دود کردم 

مطالعه مراقبه تندخوانی نرمش هرکدوم۱۰دقیقه

کتابی که ریحانه جون معرفی کردن و خریدم دارم میخونم(چگونه کمالگرا نباشیم)

خاکشیر و آب گرم ناشتا برای خودم و همسر جان و پسر جون(دوتا کوچیکا از شب خونه مامانم موندن)

اتاق دختر و پسر و مرتب کردم و براشون عکس فرستادم(سوپرایز شدن)کلی چیز میز ریختم بیرون

ظرفهای ظرفشویی و آبچکان و خالی کردم و جا دادم..یه سری لباس ریختم تو لباسشویی و پهن کردم. قرص جرمگیر ماشین لباسشویی و انداختم

لیست کارهای هفتگی رو نوشتم

برنج و خیس کردم و گاز و دستمال کشیدم 

برای بچه ها برنامه نوشتم و ارسال کردم که انجام بدن...با پسرم صبحانه خوردیم و کلی از هر دری حرف زد..جالبه که آخرشم میگه مامان چقدر شما دوست دارین حرف بزنین 🙄😂😂😂

بطری آب و با عرقیات مخلوط کزدم که تا شب بخورم

ظرف های صبحانه رو شستم

قرصامو خوردم و از امروز شروع کردم به تمیز کاری 

یه کابینت و خالی کردم و دستمال کشی و جا دادم

سرویس بچه ها رو شستم و آیینه و روشویی رو حسابی برق انداختم.لیوان مسواک هارو عوض کردم

کلاس مشاوره آنلاین مدرسه پسرم شروع شد ۴۵دقیقه...بعدم آزمون انشا پسرم و دادم(با عرض شرمندگی ذره ای استعداد ادبی نداره😂😕😜)

۳۰۰۰قدم پیاده روی. ۱۰۰تا طناب

دوش گرفتم و ماسک صورت و روغن بچه به بدنم زدم..میز وسط و خلوت کردم(ایام شهادت آجیل و شکلات  و شیرینی نمیزارم رو میز)

نماز ظهر و دو صفحه قرآن خوندم بامعنی 

یهو یادم اومد که برای ناهار فقط برنج گذاشتم. سریع خورشت کرفس گذاشتم 

با پسرم دمنوش خوردیم و کلیپ ورزشی دیدیم

نصف صفحه خط تحریری تمرین کردم 

باید تصمیم بگیرم یا برم پیش معلم پسرم یا کانون خط ثبت نام کنم. اینجوری نمیشه

دو سه کلمه زبان تمرین کردم.

سرویس اتاقم و شستم و شیرالات و...خشک کردم

ناهارخوردیم و ظرفها شسته شد

برای همسرم دمنوش ریختم و رفتم نماز عصر و دو صفحه قرآن...یک کم مطالعه درباره بازیهای بیش فعال ها...رفتم مراسم ختم پسر دوست مامانم

بعدم سه تا دکتر و داروخانه و....لباسمو پس دادم

از اونجا رفتم خونه مامان..سوپ خوردیم و بچه ها رو هم آوردم خونه

دوتا شیرینی زبون خوردم و گند زدم به همه ی زحمتای امروزم☹🤒

الانم گزارشم و نوشتم که تنبلی نکنم

برم لباسامو عوض کنم و قرص و نماز و روتین شب و دعای شب و شایدم یک کم مطالعه آخر شب و خواب..

گزارش دوستان هم انشاالله فردا میخونم..شبتون پر خیر و برکت 

شهادت خانوم هم به همه تسلیت عرض میکنم 

سلااااام بر همه.   

من یه کار عقب مونده داشتم که امروز صبح همه ی کاهامو گذاشتم کنار و صبح بدون اینکه امروز و فردا کنم رفتم دنبالش. به نتیجه نرسید ولی همین که تنبلی نکردم خوب بود.

یادتونه گفتم یه کاریه که باید انجام بدم که خودمو به خودم ثابت کنم? انجام دادم و تموم شد با موفقیت😎 و حس رضایتش به شدت برام بالا بود.شاید یه کم کاری هایی هم کردم اون وسطا ولی تهش این رضایته واسم لذت بخشه.💪 

و اما کار خونه امروز خیلی کاری انجام ندادم راستش. همون کارهای روتین معمولی.و بعلاوه خرید مایحتاج.

@michkasali    بیا که قورباغه امو قورت دادم😅.

قورباغه زشت گنده که دوخت ملافه بود , انجام شد و خط خورد و بارش از روی دوشم برداشته شد بالاخره! 😁😅😎 چیکار کنم با چرخ خیاطی ارتباط نمیگیرم!  🙈. آخییییشش😂😂.

فردا هم که تعطیله.

خب به سلامتی دیانا جونم

منم امروز دو تا کار اداری انجام دادم که چند ساعت طول کشید و یه کار اداری هم تا نیمه انجام دادم.عصر هم پرستار بودم و از همسرم مراقبت میکردم

یک تنه تئاتر دهه فجر رو اجرا کردی که 😂

خیلی هم عالی.

باور کن واسه من اصلا کار پیش پا افتاده ای نیس. چون میدونم تثبیت این عادتهای کوچک و به ظاهر ساده گاهی چقد انرژی میگیرن. ولی وقتی تثبیت بشن راحت و بی دردسر هستن همیشه👍

خیلی عالیه.

موفق باشی 💪💪

بلا دور باشه عزیزم🌿

با سلام و شب به خیر

گزارش امروز من

صبح که از خواب بیدار شدم همسری چای را دم کرده صبحانه خورده بود و رفته بود سر کار

 منم به بچه ها صبحانه دادم طرفها را شستم یه کیک خوشمزه درست کردم یهاش رشته خوب هم برا نهار درست کردم نهار که خوردیم بچه را خواباندم غروب هم یه چای و کیک برای همسری و بچه ها به عنوان عصانه آوردم بساط شام را گذاشتم  با ماشبن یه نیم ساعتی دور زدیم سرما خوردگی حسابی بی حالمان کرده بعدش هن یه شام و دمنوش یه آب میوه ظبیعی گرفتم خونه راجمع کردم چون حسابی به هم ریخته بودن ظرفها را شستم اران هم دارم گزارش میدم.

یه قورباعهایی تو زندگی منم هست که توان انجام آن را ور خودم نمی بینم انشالله با کمک شما آن را انجام بدم

1 گلهای طبیعی زیادی دارم که باید خاکشان عوض کنم

فرش های رو پله را  که زیاد هم هستنبدم فرش شویی بشورن

یه سری متکا از کوسن های قدیمی درست کنم برای بیرون رفتن چون الیافش جدا کردم

یکی از طبقه های منزل را که بیشتر برای مهمان هست پاک کنم تو کرونا مهمانهام کم شده معمولا جون مبله هست بیستر خواهر و برادرهای خودم و همسری که از شهر دیگه میان اینجا می خوابند

یه سری لباسها راجدا کنم بدم به نفر که نیازمنده

گاز و هود را یه تمییز کاری اساسی بکنم

یه پالتو خوب هم باید بگیرم که حس پاساژ گردی ندارم

یه ترمیم ابرو هم دارم که حالش ندارم فعلا برم ارایشگاه

دیاناااااااااا داستانتوووووووووووووو خخخ

قورباغه هام

1.من  باید ب نصاب کمدم میگفتم برای درست کردن ریلش بیاد، دست دست می کردم ! نهاستن ی پیام بود ک فرستادم براش قرار بود بیاد ولی نیومد ! 

 2.باید برای خرید گل برای هدیه میرفتم چندتا گل فروشی که خیلی زمانمو گرفت و خیلی خسته شدم ولی در نهایت انتخاب کردم ، فردا باز باشه میرم برای سفارشش

3.برای گرفتن بالشت های بچه ها رفتم !  باز بهانه داشت ! گفت فردا ... همه بدقولا امروز ب تور من خوردن . خخخ

بعد از ناهار ، شستن ظرفها و سامون دادن خرده خریدها و اعزام شون ب یخچال و جوشوندن شیر و مرتب کردن آشپزخونه رو داشتم . 

لباسای بچه ها رو آماده کردم ک کلاس زبان دخملی تموم شد حاضر شن برن خونه مادرشوهر .

بعد از اینکه از گلفروشی برگشتم ، دیدن فسقلی خواهرمم رفتم و کلی ماچش کردم . ازونجا هم خونه مادرهمسر جان ! تا پاسی از شب.

برگشتیم چند تا دونه ظرف جمع شده بود ، شستم ، یکممم کوچولو مرتب کردن آشپزخونه . 

الانم کتابمو خوندم . حدود 17 صفحه . و میخوام اگر تونستم فیلم ببینم نشد بخوابم

n8.  جان درگیرامتحانای دختری  ولی مدام اینجارامیخونم 

خیلی خوبه انشالابزودی تنظیم میشه خوابشون   

امیدوارم بزودی شروع کنی قورت دادن قورباغه هاتو😁

دمت گرم دختر👏👏👏👏👏👏