*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

سلام 

من سحر بیدارشدم سحری پختم و خوردم جمع کردم 

نماز خوندم +قران خوندم برای مادرم 

کلی ورزش و پیاده روی و پلانک و ورزش های abs انجام دادم و حرکات کششی  حس میکنم از مهر ماه تا الان پهلو هام کمی اب شده خیلی خوشحالم 😍😇😋یه خورده هم وزن کم کردم هرچند ناچیز 🙈

 دیشب به خاطر اینکه همسرم اشپزی کردن کل اشپزخونه ترکیده بود منم گذاشتم برای صبح 

 یه عامه ظرف شستم خسته شدم از ظرف شستن 

 گاز بدبخت که انگار مین روش ترکیده بود وصد سال تمیز نشده بود تمییز کردم به سختی یکی از شعله های گازم سیاه شده هر چی سابیدم تمیز نشد مثل قبل 😭

یه عالمه دستمال اشپزخونه شستم

یه دونه سفره شستم 

کل اپن دستمال کشیدم 

همه ظرفا رو خشک کردم گذاشتم سر جاشو 

کلی رخت ریختم لباسشویی بشوره 

به پرنده جانم غذا دادم و اب برای حمام 

زباله ها رو جمع کردم که امشب بزارم دم در  و همینطور بازیافت ها 

سینک برق انداختم 

یخچالو یکم مرتب کردم و دستمال کشیدم 

هال جمع و جور کردم اسباب بازی های گل پسرمو جمع کردم 

اتاقشو یکم مرتب کردم 

فقط مونده اتاق خواب ☹دیگه خسته شدم نشستم اگه تا شب اتاق خواب مرتب کنم عالی میشه دیگه 🤪

سلام به دوستان عزیزم 

امروز ناهارمو از دیشب حاضر کردم جمعه هم برنامه غذایی هفتگی نوشتم دیگه درگیری ذهن ندارم راحتم الانم درحال استراحتم خانوم کوچولو دارن شیر میل می کنن🐵

یه بارون ملوسسی داره میاد 🤩دلم میخواد برم قدم بزنم اما صد حیف که نمیشه 

تا آخر شب باید خونه رو جارو کنم

موهامو روغن تراپی کنم

اگر شد حمام رو بشورم

برای شام سوپ یا آش بذارم

دخترم که خوابید برم  سراغ زبان خوندن. شاد باشین

💮💮💮💮💮💮💮💮💮💮💮💮💮

بچه ها ببخشید غر دارم😔 

خیلی از دست خودم ناراحتم. 

مدام با مامان بابام مشکل دارم. هر وقت میرم خونه شون حرفی برای زدن ندارم. دوست ندارم زود زود برم و از طرف دیگه عذاب وجدان داره منو میکشه. 

اخلاق من خیلی با اونا فرق میکنه و واقعا این تفاوتها آزاردهنده شده. اصلا مامان بیچاره هر چی میگه من به خودم میگیرم و ناراحت میشم. از نظر اعتقادی هم کلی باهم متفاوتیم. من که سعی میکنم هیچ وقت بحث اعتقادی و مذهبی نکنم ولی خب مامانم مترصد یه فرصته که .... 

خلاصه دلم خیلی گرفته احساس تنهایی میکنم. ببخشید اگه منفی بودم

خیلی حساس شدم. مدام تو رابطه هام با اطرافیانم به مشکل برمیخورم. سعی میکنم رو خودم کار کنم ولی خب یهو یه چیزی پیش میاد و منو بهم میریزه. 

من قبلا اینجوری نبودم حتی میگفتن سندرم پیش قاعدگی برام عجیب بود 

اما بعد از سقط های سالهای اخیر وحشتناک شد دو سه روز به زمین و زمان گیر میدم

واااای تو خوده خوده منی 

از قبل از رفتنم هی به خودم میگم بدبخت مادره برات زحمت کشیده دهنت و ببند هرچی میگه گوش کن گاهی تایید کن 

بزار تا اونجایی بهتون خوش بگذره 

یه روز که نباشن قدرشون و میدونی و از این حرفا 

چشمت روز بد نبینه جمله ی دوم مامانم تموم نشده میرم تو فاز اینکه ثابت کنم اشتباه میکنن 

بعدم عین چی پشیمون میشم،توبه میکنم 

به یه بهانه زنگ میزنم حرف میزنم 

ولی بازم...

خدایی احساس میکنم چرا بعضی از بزرگترا انقدر بی درکن؟؟؟چرا هی میپیچونن 

من دوست دارم طرفم واضح حرف بزنه 

نمی دونم والا ولی جدای از هرچیز کار ما بده که صبر نداریم😣

کارنلین پروانه برای زانو بده؟چالش و از کجا گرفتی؟

میفهممت . خیلی سخته. من از مجردی باهاشون کنتاکت داشتم و بعد ازدواج هم گاهی خوب بودیم گاهی نه! 

فکر کن خونه هامون خیلی نزدیگه ولی من زیاد مایل نیستم برم . وقتی هم میرم استرس و دلشوره دارم و سعی میکنم زود برگردم.

 اتفاقا جمعه باهم بودیم سر یه چیز کوچیک بحث ایجاد شد بماند که بعدش چقدر آسمون ریسمون بافتم که فضا بهتر شه و عذاب وجدان ولم کنه😔 حسرت میخورم چرا نمیتونم حرفامو به مامانم بگم. 

من متاسفانه بیحالی و خواب آلودگیم باعث شده حالم بدتر بشه حالا مامان هم عوض روحیه دادن تا منو می بینه میگه سیر نشدی از خواب؟ چقدر میخوابی؟ 

خب من که دلم نمیخواد اینطوری باشم زخم زبونِ اطرافیان بدتر میکنه حالمو

بچه ها نمیدونم کدوم از عزیزان  لینک تاپیک" تجربه درمان افسردگی خودم" رو گذاشته بود. ازش خیلی ممنونم. تاپیک مفیدی بود. نت برداشتم بلکه بتونم یه کاری بکنم واسه خودم. 

دیروز هم با اینکه خیلی خوابم میومد هوا هم سرد بود ولی پاشدم رفتم دو تا کار عقب افتاده بانکی و بیمه رو انجام دادم و برگشتم. خونه هم شکر خدا فعلا تمیزه. 

درک ندارن اگه داشتن دلمون پر میزد بریم خونشون 

خونه ماهم بهم نزدیکه ولی اصلا دلم نمیخواد برم

هروقت میرم دمه اومدن مامانم میگه بمون تخم مرغ بزارم آب پز بشه☹

من قبلا خیلی دعوتشون میکردم الان دیگه اعصابم خیلی ضعیف شده ترجیح میدم با بچه های خودم سروکله بزنم 

آرزو به دلم مونده حرف دلمو بهش بزنم.از زندگیم بگم،دردودل کنم.

به همه عالم میگه...اصلا سیاست نداره 

خییییلی سبک فکریمون باهم فرق داره 

حرف خونمون و هر جا میگه پیش دوست و دشمن 

هر چی هم با هزار زبون میگم مامان نگو هیییچ فایده ای نداره 

غصه نخور عزیزم،خدا اینو برامون میخواد خودشم جبران میکنه برامون 

سعی کن کمتر بری...وقتی هم میری برای خودت شرط بزار دلشون نشکنه 

قربون دلت برم 🌹🌹❤❤❤❤

خدا نکنه عزیزم. مرسی که با حرفات آرومم کردی. خدا خودش کمک کنه. 

من سعی میکنم قبل رفتن کمی ریلکس کنم. 

سعی میکنم زوم نکنم رو اختلافاتمون ولی خب همیشه هم نمیشه که آخه.

داشتم سرچ میکردم یه جا نوشته بود برای بهتر شدن روابطتون بشینید هر روز از خوبیهای طرف بنویسید و هر روز اونا رو برای خودتون بخونید. امیدوارم که مفید باشه. 

باشه منم حتما امتحانش می کنم..ممنونم عزیزم 

قبلش روی دستت یه علامت قلب بزار که یادت بمونه 

هروقت هم دوست داشتی بیا باهم دردودل مادر دختری کنیم عقده هامون بره😂😂😂

برااینکه کمتربخوابی زنجبیل دارچین دم کن بخور شیره انگور وعسل بخور واصلاببین چرازیادمیخوابی شایدسردی زیادمیخوری ،شایدکم خونی ،شایدطبعت بلغمیه وسردی زیادمیخوری  به هرحال علت داره خواب زیادهم خوب نیس علتشاپیداکن وسعی کن رفع کنی مشکلتا

اخی عزیزم الان بچه داری گلم؟؟

خدا ب فریاد مردا برسه موقعی پریودیم تیکه بزرگه گوششون

طبعم هم بلغمیه هم سودا. چه شود😜 ولی واقعا دست خودم نیست به هر کی میگم میخنده بهم. به زور هم که نخوابم کسل و خواب آلودم. البته پاییز بدتر میشم. تابستون و بهار بهترم

سلام 

من رفتم سریع اتاق خواب مرتب کردم کار دو روز بود حداقل ولی چون مهمون اومد برام جمع کردم سریع الانخیالم راحت شده 

 کلی ظرف  جمع شد بعد از مهمونا سریع شستم تا حس تنبل درونم گولم نزده 

افطار پختم میوه شستم اب میوه گرفتم و کلی کار ریز دیگه که یادم نمیاد 

ولی همسرم کلی دعوام کرد که دهن روزه انقد کار  کردم 😭

اخه اشپزخونه رو ترکونده بود  منم اعصابم بهم میریزه وقتی اشپزخونه بهم ریخته باشه خب 😅🤪