سلام
خداقوت یه دوستان خلاصه کننده😁😍
من دیروز بعد تایم کاریم کلا برنامم بهم ریخت ۵۰ دقیقه منتظر اسنپ بودم و اخرم نیومد از همکارم خواستم منو برسونه. و بعد محبور شدم برم محل کار همسرم چون تایم کاریش شروع شده بود و محبور شده بود بچه ها رو ببره سرکار😁😁. ینی انقد همه چی درهم شده بود که خدا میدونه
بعدشم همکار همسرم دعوتمون کرد کله پاچه، من تابحال نخوردم همیشه از بوش بدم میومد، ولی چون از دیشبش حز دو لیوان شیر و خرما هیچی نخورده بودم حسابی گشنم بود، نحوه سروشون هم زیبا بود و نکته مهم اینکه تا خواستن بیارن برق رفت و نسبتا تاریک بود من خیلی جزییات رو نمیدیدم. به خودم تلقین کردم که اینا هم شبیه گوشته خیلی فرقی نداره. این شد که در سن سی سالگی برای اولین بار کله پاچه خوردم، بد نبود😀😑.
بعدش برگشتیم خونه و خوابیدیم تا غروب..
نمازمو خوندمو شروع کردم مرتب کردن خونه ، سعی میکنم خونه رومرتب نگه دارم تا وقتم کمتر هدر بره بتونم ادامه خونه تکونیمو انجام بدم.
همه خواب بودن رفتن اتاق علی کمد لباساشونو کلا ریختم بیرون. خیلی از لباسای علی براش کوچیک شده بود و تابستونیاشم باید جم میشدن، یه پلاستیک بزرگ جدا کردم و لباسای علی ومهدی رومرتب تو کشو چیدم، الان انقد مرتبه که دوس دارم برم نگاش کنم😁.
پروژه اسباب بازیا موند که اگه مهدی جون کمک کنه و بخوابه میریم با علی انجامش بدیم.
نهارمو گذاشتم.
فردا قراره یکی از دوستام بیاد پیشم باید خونه مرتب بمونه.
یه ماشین لباس شستم بادگید یه دونه دیگه هم بشورم.
مهدی خوابه برم به بقیه کارام برسم