سلام
من بعد از یه امتحان سخت و دردناک و البته بسیار اموزنده الهی برگشتم امتحانی که خیلی در روند و نوع زندگیه من تاثیر گذاشت
هنوز تو حالت شوک هستم و روزهام سخت میگذره
فقط کلاس اول بودن دخترم و حساسیتی که این پایه داره واسه بچه ها باعث شد کمی به خودم بیام اما هنوز خیلی کار داره که بشم همون ادم قبلی البته خودم فک میکنم هیچوقت برنمیگردم به اون حالت قبلیم بازم هیچ کاری واسه خدا نشد نداره امیدم به خودشه که تا الان کمکم کرده...
از امروز گزارش میدم مگه نه اینکه خود خدا گفته بچه میتونه برای پدر و مادر نوعی حسنه جاریه باشه پس از امروز میخوام هر کاری برای دخترم همسرم و خونه زندگیم میکنم با جون و دل انجام بدم و ثوابشو بفرستم واسه اقاجون نازنینم اخه خدا میدونه چقد سخته با دل سوخته بخوای لبخند بزنی...
متاسفانه اتفاقات اخیر و بیقراریهای من روی دخترم تاثیر گذاشته و به شدت لجباز شده میدونم به دلیل کمبود توجه منه چون یه دفعه خودشو میندازه تو بغلم و میگه مامان بغلم کن. حتی همسرم هم بی نصیب نبوده متاسفانه حدود 60روز میشه که نتوستم به خواسته های همسرم جواب مثبت بدم یعنی از روزی که پدرم بیمارستان بودن.خیلی ناراحتم و عذاب وجدان دارم اما دست خودم نیست.خودم حس میکنم محیط خونمون سرد شده باید دست به کار بشم و همه چیو برگردونم به حالت قبل چون میدونم اقاجونم اینجوری ناراحتن برام دعا کنید بچه ها خدا خودش ارامش بده همینطور که صبر داده
امروز ساعت 1 میرم دنبال دخترم ناهار اماده کردم دمی گوجه نذری(من جدیدا غذای هر روزمو نذر ائمه ای میکنم که اون روز متعلق به ایشونه اینجوری غذام متبرک میشه یعنی روزمو با توسل بهشون شروع میکنم و موقع پخت غذا حتما دعای فرج میخونم تا خود امام زمان هوای عزیزانمو داشته باشن). سالاد اماده کنم.ناهار بخوریم اشپزخونه رو مرتب کنم تکالیف دخترمو انجام بدیم همزمان 114 صلوات بفرستم واسه اقاجون عزیزم بعد با دخترم بریم دوش بگیریم(لباس دستی و کتونیهای دخترمو بشورم)موهامونو سشوار کنیم یه ارایش ملایم کنم البته اگه دلم رضایت بده با دخترم میوه بخوریم.لباس اتو کنم.مواد شامو اماده کنم(کتلت میزارم از نوع نذری )نماز ندارم فعلا.موقع اذان یس بخونم واسه اقاحونم(میدونید اگه امکانش بود حتی نمازهای واجبمو هم به نیت اقاجونم میخوندم تا شاید دلم اروم شه )بعد کاردستی دخترمو اماده کنیم.شام دخترمو اماده کنم(ساعت 7 شامشو میدم و 9 میخوابونمش)
واسه خودمو همسرم چای اماده کنم.با دخترم کلمات هم اغاز و هم پایان تمرین کنم.مقدمات ناهار فردا اماده کنم.به دخترم یه لیوان شیر خرما بدم و طبق معمول روضه بخونم واسه مسواک زدنش و قصه بخونم تا بخوابه.با همسرم شام بخوریم اشپزخونه رو مرتب کنم سرامیکهاشم باید دستمال شه احتمالا همسرم بگم انجام بدن من زیارت عاشورا بخونم بازم واسه اقاجونم بعدش برنامه مالی ماه بعد با همسرم تنظیم کنیم شیر خرما بخوریم و یخ اب برنج بزنم صورتم بعدشم مسواک و خواب