بخدا هيچى واسش كم نذاشتم از خونه دارى و اشپزى تا مهمونى هاى انچنانى ب رفيقاش
از جراحى هاى زيبايى تا تتو رو بدن و عوض كردن لاك ناخن و رنگ مو
ولى نميدونم چه مرگشه ديگه نميدونم بايد واسش چيكار كنم
نه با كسى نيست اما يهويى سرد شده انگار عشقم فراموشش شده يك شبه ورق زندگيم برگشت......
نه بخدا بداخلاق نيستم هميشه تو خونه ميخنديدم اونم ميخنديد خيلى شاد بوديم ميرفتيم تو خيابون دستمو ميگرفت يه ريز دستمو ميبوسيد و قربونم ميرفت منم خيلى سرزنده و شاداب بودم هيچى واسش كم نذاشتم ب قول خودش ميگفت تو يه زن تمام عيارى!!!
چيكار كنم ديگه ابجى چ كارى بوده ك نكردم بگو تا انجام بدم