2733
2734
عنوان

😢😢😢😢وصف حال من

| مشاهده متن کامل بحث + 1740 بازدید | 52 پست


از ۲۶خرداد حالم بدتر شد و خیلی ناجورتر و بی حستر رفتم خونه مامان اینا ۲۷رفتم پیش دکتر جلیل رضایی و دکتر دعوام کرد تا الان کجا بودی و سریعا mri😔و نامه اورژانس و بستری داد واسه بیمارستان نمازی...رفتم نمازی😐دیوونه خونه...گفتم محاله من اونجا بمونم مطمئنا ۳روز نگهم میداشتنو اخرشم شاید فقط ی سیتی اسکن...علی هم خونه خواب بود و جفت گوشیاش خاموش😑حواسش نبوده🤔قبل خواب بزنه شارژ...

ب هرجهت زیبا و مامان اول پیشم بودن و بعد محمد اقام اومد همگی افتادن دنبالmriخصوصی...اول تابا...بعد کوثر بعد خود بیمارستانmri...بالاخره پری دوستم راهنماییم کرد و گفت برو پیش عصایی ک متخصص اعصابه برات mriبنویسه...علی رسید بهمون ساعت ۳و نیم بعد ازظهر و رفت دنبال mri

و پیدا کرد و ساعت ۱۰ونیم نوبتم بود و رفتیم...ترسیدم اما کلینیک فوق العاده آروم و با شخصیتهایی بودن...علی کمکم کرد لباس مخصوصو پوشیدمو بماند چقد خندیدیم واسه رو ویلچر نشستن😊 هندزفری گذاشتن تو گوشمو فرستادنم تو دستگاه حدود ۴۵دقیقه تو دستگاه بودم.علی هم تو اتاق مونده بودو گاهی به پاهام دست میزد ک من اعصابم اروم بشه نترسم....اولش داشت گریه اممیگرفت که کمکم ب موزیکها گوش دادمو خودمو آروم کردم...و ب چیزای خود فکر کردم و ب اهنگهایی که اکثرا جالبه ک مورد علاقم بودن...

انجام شد تموم شد عکسهارو دادن و بعد رفتیم شام و اومدیم خوووونه....و من همچنان ب شدت علیل و داغون😥😎

کلی گفتیم و خندیدیم و من ب این امید ک چیزی نیس از کمرمه و دیسک و فلان ردحیمو حفظ کردم....سه شنبه مطب تعطیل بود و چهارشنبه ۶عصر مطب ی دکتر به اصطلاح شهره شهر بودیم ک من چیزی جز تجارت ندیدم...سه تا منشی خانوم که لایو واسه اینستا دکتر میزاشتن از سیل جمعیت🤔و ی منشی مسئول پچ پچ با مریضا ک اگر عمل لازم داشتید پیش این دکتر انجام بدید عالین و فلان😏کی باورش میشه چنین چیزای تجلرت محور چندشی رو...بعد سه ساعت ک از ۶نشستیم و جووون من بالا اومد منشیه😐mriرو برداشت و علائمو نوشت رو جلدش و شماره تماس و گفت برید بهتون زنگ میزنیم😦کی باورش میشه؟کی باورش میشه؟دیگه علی گفت بریم ولشون کنو فلان ک من داد و بیداد کرد ک ۳ساعت نشستم بااااید دکترو ببینم...دکترو ک ندیدم هیچ😶mriبرد نشون دکتر داد ۲دقیقه ای و اومد گفت ک مشکل از نغز و دکتر گفتن ستون فقرلت یا دیسکشون نیست تو حیطه عملکرد من نیست و برن پیش دکتر رحمانیان....کی باورش میشه؟انقد ساده جواب به این سنگینی راجع ب سلامتیمو بهم داده و میگه دکتر چیز بیشتری بمن نگفتن برید فلانجا😕خوب تو خیر سرت تخصصت با اون ک معرفی کردی یکیه بی انصاف از خدا بی خبر لااقل احترام بزار گوسفند ک نیستم خودت لااقل بگو چیه ....لااقل بگو چیه

...msیا لکه خونی یا تومور....

تو اوج بی تکلیفی و فقط حال خراب مارو فرستادن بیرون...میگیم خب مطب این دکتر رحمانیان کجاس...میگه برید از درمونگاه مطهری بپرسید جدیدا مطب زدن اونا بلدن😐یعنی تو بلد نیستی بگی؟مگه میشه؟؟؟؟؟؟

رفتیم پرسیدیم پیدا کردیم گویا طبقه بالای جایی بوده ک mriکردم....و گفت دکتر نیست تا یک شنبه....خلاصهههع....رفتیم مامانو رسوندیمو اونجا نموندم چون نمیخواستم جلوش گریه کنم...چون حال اون ک مادر خرابتره...

من خودم تو تفسیر mriمغزم خوندم ک بعد ی چیزیو اندازه زده ها ولی بیخیالش شدم و تو تفسیر مهره هام فقط مهره ۵ و ۶دیسک داشت...

و این چیز زیادی نیس ک منو ازنجوری از پا بندازه....پس مشکل از مغزه...

بطرز عجیبی از دیشب ک رسیدیم خونه حالم جسمیم بهتره دقیقا خدا حالمو بد کرده ک ول کن این قضیه نشمو بفهمم بعد هی خوبترم کنه...خیلی بهترم اما دستم بالا نمیاد....خدا میدونسته اگر من خوب بشم ادمیم ک دیگه محال بود دنبال درمان برم...خلاصه از دیشب بهترمو...امروز دلم واقعا غذای خونگی واصلل اشپزی میخواس من ک عاشق اشپزیم...

پاشدم لک و لِک یواش یواش ی خورشت بادمجون پختمو با کمک علی ی برنج دم کردمو دستم ناجور سوختو و اماده شد و وقت خوردن علی داشت فیلمنگاه میکرد ب بدبختی خورشت ریختمو...و خواستم برنج بریزم دستم خورد ب قابلمه خورشت و یکم ریخت زمین علی انچنان داد و بیدادی کرد بیا و ببین و نزدیک بود باقی خورشتو بریزه دور ک جیغ زدم نکن با این حالم پختم ک دو روز نهار داشته باشیم حالم از غذاهای بیرون ب هم میخوره...قهر کرد و رفت ک بابا تو دست نزن و رفتت تو اتاق....منم ی کفگیر کشیدم خوردمو با خورشتو و دوتا الپرازورام خوردم و اومدم تو اتاق بهش گفتم پاشو برو رو تخت من رو تشک میتونم بخوابم کلی تیکه پروند و حرف بد زد و رفت منم از لجش درو قفل کردمو ادان خاطرمو نوشتم چشمام خسته شد و خوابش گرفت برم بخوابمو...و کلا محلش نمیزارم تا حالش گرفته بشه میدونم خستس میدونم خب عصبی و ناراحته بخاطرم ولی دقزقا همین رفتاراشه ک الان منو ب این مرحله و لکه خونی یا نمیدونم ms رسونده...کاش میدونستم  چمه...

علی مرد خوبیه و همه کار برام کرده اما نمیدونه که با این جور رفتاراها و دادهای تهاجمی و ترس من از قهرش چجوری با اعصاب من بازی میکنه...اون باور نمیکنه منم شاید روحیه ام زیادی حساسع...اما من الان با یه بیماری مغزی طرف شدم ک برعکس همه ادمها اصلا نمیتونم بگم سلامتیمو مفت مفت لز دست دادم اتفاقا من ادم قوی بودم روزگار و زندگی تخمی به اینجا رسوندم ب هر جهت قسمت منم این بوده...الان قهریم کلی هم حرف زد ک اصلا نفهمیدم چی گفت بخاطر صداز کولر...ولی دیگه ذره ای از کارهامو بهش نمیگم...من قبل دکتر رفتن تصمیمم این بود ک اگر گفت ms یه روز دور چشم همه خودکشی کنم چون من ادم ی عمر مربض زندگی کردن نیستم اما فعلا چیزی مشخص نیست...برم بخوابم بیهوشم.

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731

چقد از علی بنده خدا عشقم مردم همه امید و زندگیم بد گفتم😆😆😆الان ک خوندم خودم غش کردم از خنده بنده خدا علی😁😁😁😍😍😍قاطی بودم😂😂

خلاااااصهههه....

امروز ۱تیر صبح رفتیم نشون جلیل رضایی دادیم ک گفت بابا تو تفسیر مغزت نوشته که باید مجدد با تزریق انجام بشه و فلانو مشخص نیستو اینا...

خداروشکر علی همون چند روز پیش ک در ب در mriبودیم ی نوبتم تو خود بیمارستان mei برام گرفته بود ک ۵عصر امروز بود....خخخخ....علی بدو رفت گفت ب خانومم اینجوری گفتن حالا دکتر از کجا گیر بیارم بنویسنش ک گفته بودن خودمون مینویسیم فقط بدو بیارش واسه ی ازمایش خون...اومد دنبالم خونه مامان رفتیمو انجام دادم و الحمدلله باید ناشتا میبودم ک دقیقا تا ظهر ک علی اومد دنبال هیچی نخورده بودم.

ازمایشو دادم چون واسه تزریق mriعصر جوابش مهم بود گویا...و بعد گفت بخاطر تزریق ۴ساعت قبلش چیزی نخور😐و اینگونه بود ک گقت فقط همین الان واسه اینکه غش نکنی ی کیک و ابمیوه بخور.دلمم نمیخواست بزور علی اقا خوردم...

رفتیم خونه مامان اینا علی و مامان بابا نهارو بعدم خوااابیدیم تا۴😋آی چسبید خوابه😎

بعدم mri😥و ترس من...خانومه گفت چرا رنگت پریده دختر😑خب شوهرت پیشت بمونه ولی مث جای قبلی سوسول بازی در نیاوردنو هدست نذاشتن تو گوشم😐😣سرویس شدم از صداها تو گوشم ولی ب علی داده بودن...

اول ۵دقیقه تو دستگاه...بعد اومدم بیرون تزریق ک اووووفففف سوزنه رو قبلش دیدم دقیقا مث سوزنایی ک ب گاوا میزنن😣

من خیلی دردم نگرفت و نمیدیدم داره چ کار میکنه علی رو میدیدم ک قیافش انچنان دیدنی بود ک خانومه گفت باباتو نگاه نکن روتو کن اونور😆تمومممم شددددد....رفتیم خونه مامی و من نهار خوردمو اومدیم خونهههع....نمیدونم چرا علی تصور داره من ضعیف شدم و انقد اصرار ب خوردن من داره🤣🤣بی تحرکم هستم اوووف....وزنم شده خدااا....

حال  روحیم بهتره شاید توکلمو ب خدا جون بیشتر کردم😍

راستی پرسیدم این اشعه ها تا چند روز تو بدنن گفت خانوم میدان مغناطیسین و اشعه ای نیس خیالتون راحت😁

فردا ۵عصر پری جان برام داخلی مغز و اعصاب وقت گرفته توکل بخدا.خیلی میترشم😕😢😭خیلی....

خداجونم کمکم کن من روحم ضعیفه...همه دارن لطف میکنن دعام میکنن...راضیه ۵۰۰۰تا صلوات نذرم کرده ک مامان الان بهم گفت احساساتی شدم افتادم گریه😢

خدا جون چیز سختی نباشه اصلا هیچی نباشه😢ارزوهام خراب میشن.من میخوام ی همسر سالم واسه علی باشم😥خجالت میکشم از مهربونیاش😭خدااااااا میخوام فردا شب خاطره خوشحالیمو بنویسم توکلت علی الله😍🍎👍

نذر روز شهادت حضرت رقیه و تولد حضرت زینب میکنم هر سال هرچی در توانم بود کاری کنم😍منم یه عمه ام اخه😎واس همین همیشه ی جور خاص رو حضرت زینب حساسم😢ایشالله شفاعتمو کنن.

شب بخیر برم سعی کنم بخوابم.😄

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

امروز ۷ و نیم صبح باید برم واسه بستری ولی منصرف شدم....هیچ جا نمیرم...

حوصله ندارم...بفرض که قراره زودتر بمیرم چه بهتر😍

کاش خدا منو میکشت تا همه حرفها و خاطرات و کدورتها و اصلا همه چیز پاک بشه بره...امروز خیلی تو فشار بودم...علی هم بود شاید از منم بیشتر خیلی دوندگی و دنبال دارو و mriمنو بعدم ازمایش خونمو و داروم ک گیرم نمیومد...

اومدیم خونه علی تو فشار تو فکر ناراحت...

اومدیم بخوابیم نیم ساعت پیش که بحث و ناراحتی...

حتی بدم میاد ک بنویسم.فقط اونقدر میدونم ک هر دومون حق داریم.

احساس میکنم از سردرد مغزم داره در میاد😢

بهش گفتم ک صبح بیمارستان نمیرم از خجالتم در اومد...قبلش اومد ک اشتی ولی چ فایده مغز من خستس نمیفهمه....مغز خودشم خستس دوتامونو میزاره تو فشار...

کاش خدا منو بکشه راحت بشم...چی میشه امشب شب اخرم باشه؟اروم بخوابم بیدارنشم دیگه...

باور کن نگران علی ام اگر نه امشب خودمو خلاص میکردم راه خوب و عالی دارم واسش ولی حیف...

حالم بهم میخوره از این زندگی

کاش منو علی عاشق هم نبودیم.

حالا خوبه ک همیشه از خدا مال و ثروت و اعیونی نخواستم فقط ی زندگی آروم و بی دغدغه خواستم این نصیبم شد....آخ واقعا پس سرم درد میکنه برم بخوابم.

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

دوباره عصبی بودم زدم ترکوندم😁😁

چقد_من_خوبم# 😆صداقتم زیاد میشه🙄

نه به جهت روحی دیشب شک و داغون بودیم غصه عالم تو دلمون بود تو دل علی آقا بیشتر چون قراره تنها بمونه خونه خب بیشتر سختشه عشقم😭الهی قربونش برم.عوضش امروز روحیه هردومون عالی شد و قوی فردا صبح میرم خودمو بندازم تو بغل خداجون😍

راستی دیشب تا صبح آب قطع بود حموم نشد برم بهونه کردم واسه والدین محترم😁که کمتر ناراحت بشن🙄

توکلت_علی_الله#  

من با گرفتن همین داروها خوب خوب میشم😍مطمئنم😄

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

۴/۴

بهترین تاریخ دنیا

با استرس زیااااد وارد بیمارستان شدم و منو بیمار msدکتر پناهنده صدا میکردن😕دکتر اومد گفت نه تایید میکنم msرو نه تکذیب😔

حرف مفت تختهای اطراف و آخی آخی گفتنا😕

ک دکتر گفت مریض vipمنه بفرستیتش ccu...

و باز هم ترسیدیم...چراccu?چون فشارم شده بود ۱۸ ضربان قلب ۱۵۰ ۱۴۰😄مدیونید فکر کنید ترسیده بودم😁🤣

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
2740

حال ندارم تایپ کنم فردا صبح ب امیدخدا ترخیصم.

ولی همینقد بگم ک جواب ازمایشهامو علی برد نشون دکتر داد و روز ۴تیر و دکتر گفته بود ۹۸ درصد گفته بودمmsولی چیزی جز معجزه نیست چون ذره ای بیماری زمینه ای نیست...شاید ی ویروسه شاید یهو دلش خواسته مث قلب ک‌یهو تند میزنه یهو کند گیر بده...هیچ بیماری زمینه ای....

و‌امروزم گلت صبح ترخیصی راحت برو خونتون ۲هفته دیگه بیا ببینمت...

و من الان روی تخت ccuام....اما خوشبختتر از قبل چون خدا سلامتیمو ک تو چند قدمیم بود بهم‌برگردوند...

فردا شب خونمونم‌و حالم ک بهتر بشه ریز خاطرات روزای سختمو مینویسم🍎😙

قرص خواب خوردم برم‌بخوابم ک بیهوشم....خدایا شکرت.خدایا ممنون

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

حداقل دوبرابر الانش سیاه بود...اون یکی دستمم همینطور...بماند یادگاری که روزی یادم نره فاصلم با مریضی چقد بود اما باز خدا از رگ گردن بهم نزدیکترو نجاتم داد...این دنیا خیلی الکیه...غصه چرا؟شور چرا؟

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   _khab_  |  8 ساعت پیش
توسط   بهاران7979  |  20 ساعت پیش