2733
2739
عنوان

میخوام معجزه ای ک با چشم دیدم و براتون تعریف کنم

| مشاهده متن کامل بحث + 81243 بازدید | 823 پست

استارتر جان. واقعا من با تک تک جملاتت اشک ریختم .حتی چای تو دهنم بود نمیتونستم قورتش بدم. و از اینکه این اتفاق شیرین برای پسرت افتاد خیلی خوشحالم. انشالله که تنش سالم باشه و عمرش با عزت باشه. مثل همین اتفاقی که برای پسرت افتاده بود برای شوهر من هم اتفاق افتاده بود. طوری بود که مجبور شدن خونشو تخلیه کنن و خون یکی دیگه رو بهش تزریق کنن. 

 بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بی‌وفاست. (حضرت علی علیه‌السلام)

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

منم ماجرامون رو تعریف میکنم. 

شاید امیدی باشه برای یکی که مثل اون روزای ما چشم انتظار بود


پدرم از شبی که رسید بیمارستان یهو رفت تو کما. با اینکه آثار سوختگی فقط روی دستش بود. 

بعد از بررسی متوجه شدن زبون و کل حلق و نای پدرم و پیشونیش با گاز بنزینی که تو اون حادثه بوده سوخته بود و کم کم عوارضش رو نشون داد فرداش که مادرم رفته بود دیدنش دکتر کلی آمادش کرده بود که این چهره موقته وقتی دید نترسه میگفت بدون اغراق صورتش اندازه یه تلویزیون بود لبش اندازه کدو یه چهره وحشتناک که مادرم حالش بد شده بود و بگذریم

بیمارستان سوانح سوختگی هم محیط ایزوله داره ما همه بیخبر بودیم هر روز تا ساعت ۱۱ صبح دکتر که وارد بیمارستان میشه ببینیمش و التماسش کنیم تا ببینیم پدرمون تو چه وضعیتیه. و هر روز یه خبر بد میشنیدیم. هر روز میگفتن امیدی نیست یکبار خونریزی معده میکرد یکبار رگهاش بسته میشد شاید تو چند روز اول بالای ۲۰ بار فقط رگهای دستشو عمل کردن که بهم نچسبه و خشک نشه ولی دستی وجود نداشت استخون خالی بود وضعیت عمومیش انقدر بد بود که مرتب عملهاش عقب میفتاد. خلاصه که برادرم از اون سر دنیا اومد دوماه پشت در بیمارستان عین یه بچه یتیم مینشست منتظر یه دکتری پرستاری کسی که فقط بگه الان زنده اس یا نه.

عشق با انگشت های کشیده پیانو مینواخت...من پا به پای پونه های وحشی میرقصیدم... باران می آمد...بهارنارنجها همه مست...هوا هوای تو بود...🍀
2731
دقیقا همین طوره. بعد روحی وروانییی بسیار بسیار پیچیدست وتمام بیماران جسم بیمار دارن ولی روحشون سالمه ...


محبت داری عزیزم خداروشکر اون روزا گذشت ولی خیلی سخت گذشت.

عشق با انگشت های کشیده پیانو مینواخت...من پا به پای پونه های وحشی میرقصیدم... باران می آمد...بهارنارنجها همه مست...هوا هوای تو بود...🍀

منم میخواستم یه مثال معجزه و یاس رو همزمان بیارم ولی یادآوریش برام سخته ولی فکر کردم شاید جاش باشه برای کسانی که اعتقاد ندارن.. پدر من سرطان در مرحله پیشرفته یا استیج 4 داشتن قطع امید.. ولی مادرم آنقدر انرژی و قدرت بهش داد و ما بچه هااا مثه پروانه دورش بودیم و با دعاهی مامانم، بدنش کاملا از سرطان پاک شد و 7 سال چکاپ مداوم و هیچ نشانه ای از سرطان نبود عشق پدرم به مادرم زنده نگهش داشت.ولی خوشی به پایان رسید مادرم وقتی تک تنها تو خونه بود سکته مغزی میکنه و به دلیل نرسیدن به موقع بیمارستان مرگ مغزی میشن. مامان که فوت کرد پدرم در عرض 2 ماه دقیق در یه تاریخ مشابه فوت میکنن علت مرگشون سرطان استخوان اعلام شد....بیماری برگشت در عرض 2 ماه.... نامیدی و از دست دادن مادرم امیدشو از بین برد... 

خدا رو  شکر که پدرتون سلامت هستند


عزیزم ممنون انشالله تو هم معجزه رو لمس میکنی. 

ما نه مذهبی آنچنانی هستیم نه بنده ویژه و معصوم

ولی نون حلال خوردیم تو اون ماجرا هم فقط توکل کردیم به خدا

عشق با انگشت های کشیده پیانو مینواخت...من پا به پای پونه های وحشی میرقصیدم... باران می آمد...بهارنارنجها همه مست...هوا هوای تو بود...🍀
2740
منم میخواستم یه مثال معجزه و یاس رو همزمان بیارم ولی یادآوریش برام سخته ولی فکر کردم شاید جاش باشه ب ...


خدا رحمتشون کنه😔

عزیزم منم به چشم خودم دیدم مادرم تمام انرژیشو برای پدرم گذاشت و الان دیگه مامان پارسال نیست. خیلی شکسته و ناتوان شده. بکل خودش رو فراموش کرده متاسفانه.‌

عشق با انگشت های کشیده پیانو مینواخت...من پا به پای پونه های وحشی میرقصیدم... باران می آمد...بهارنارنجها همه مست...هوا هوای تو بود...🍀
من اعصاب ندارم اسی بیا تعریف کن قربونت ب خاطر خرید عید مجبورم انگشترمو غروب ببرم بفروشم 😭

عزیزم اگه بخاطر خرید لباسه و واجب نیس نفروشش,ادم با فروختن طلا  همیشه ضرر میکنه الانم که هر روز داره گرون میشه,

دشتمان گرگ اگر داشت نمی نالیدم                      نیمی از گله ی ما را سگ چوپان خورده

استارتر عزیزم  منم بچه کوچیک دارم و کامل درکت میکنم که چه زجری کشیدی    ایشالا پسر گلت همیشه همیشه همیشه صحیح و سالم باشه و زیر سایه پدر و مادرش بزرگ بشه 

خوشحالم برات عزیزم   خدا خیلی بزرگ و بخشندس   

وزن اولیه ۷۰      هدف اول  ۶۵    هدف دوم ۶۰    الانم  ۶۵ کیلوام    به هدف اولم رسیدم    من میتونم   

دقیقا

همه این ها رو من تجربه کردم

وااای

که چه روزهای سختی پشت سر گذاشتم

بچه من و علی اصغر شش ماهه داد

منم همین طور که توی بیمارستان گریه می کردم برای عفونت ریه و تشنج و .... دخترم

یه خانمی گفت چی شده؟؟ 

ماجرا رو تعریف کردم

گفت بسپار به علی اصغر شش ماهه ،کم طاقته

زود حاجت و میده

دقیقا از همون شب به بعد حال دخترم دگرگون شد و در دو ،سه روز بعد مرخص شد

وزن اولیه ۷۲، وزن هدف اول ۶۵              من می تونم و می خوام که بتونم، برای رسیدن به هدف هیچ آسانسوری وجود ندارد ،باید یکی یکی پله های ترقی را بالا رفت ، من هم بالا میروم ،بالا می روم چون اون بالا منظره خیلی قشنگی در انتظار من می کشد ،،،من می تونم،،،
مامانم اومد بیمارستان گفت این و فلانی فرستاده گفنه این لباس خورده ب ضریح حضرت ابوالفضل نذر کن بچت خو ...


عزیزم اولین باره یه تاپیکو میخونم و اشک ریختم خیلی خوشحالم پسر نازت حالش خوبه ایشالا همیشه سالم و سلامت زیر سایه شما و باباش و در ناه خدا باشه..راستی شیراز زندگی مینی؟ اخه گفتی بیمارستان علی اصغر...واسه نی نی منم دعاکن سالم دنیا بیاد و با اومدنش منو باباشو از تنهایی نجات بده

عاشق گل و گیاهم❤🪴❤
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز