با خودم درگیرم یه بار میگم فردا برم دنبال کار که یکم از فشار مالیش کم بشه شاید بهتر شد.ی دلمم میگه فردا برو مهریتو اجرا بزار
چرا نمیتونم داد بزنم گریه کنم
عزیزم تپ شکی 😢😢😢
من یبار اینجوری برام پیش اومد دیدم زورم به شوهرم نمی‌رسه پوست زنه رو کندم
دیگه شوهرم می‌گفت غلط کردیم بسه اذیت نکن....ودیگه هنوز موردی ازش ندیدم
نه اصلا نرو سرکار. وقتی میری سرکار بیشتر میره دنبال کثافت کاریش
حالا اعصاب نداره با 20 نفر چت داره وای به حال اینکه خیالش راحت بشه
منو میبینی 6 سال سرکار رفتم ولی به خاطر کاراش. کارو بوسیدن و گذاشتم کنار. سختی بکشن وقت نداشته باشن لااقل
خونه ب اسم کیه؟
مثلا اگه میموندم فکر میکنی چیکار میکرد. بجا خونه خودش میرفتن خونه زنه. این وسط فقط من داشتم دق میکردم و خودم خودمو میخوردم و داشتم روانی میشدم. اونا هم تو بغل هم به ریش من میخندیدن. تف تو زندگی ایی که بخواد با التماس و تحقیر شدن از هم نپاشه. من ترجیح میدم خونه بابام با افتخار و ارامش باشم تا تو خونه اون کثافت با زجر و تحقیر و کتک و ....
یک سال و نیم قبلم برام این اتفاق افتاد.5 روز مونده به عروسیمون تو گوشیش چت دیدم و جروبحث کردیم.ولی انکار میکرد .وسایلمو جمع کردم و گفتم کارت عروسی پخش نکن نمیخام.کلی گریه کرد و گفت فقط ی درد دل بود
منم یه مدته مث تو شدم بنظرم آدم وقتی خسته میشه دیگه کم میاره سکوت میکنه . 😟البته من شوهرم خیانتی ازش ندیدم ولی مث شوهر شما تا شب سرکاره بعدشم چون بچم نمیخوابه اون میره تو اتاق جدا میخوابه . حس میکنم بینمون جدایی افتاده ولی دیگه بی خیال شدم 🤕
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
