بچه ها بعد از خیلی وقت سلام
چند وقتی که خیلی دلم گرفته همیشه سعی کردم مادر پدر همسرم را مثل خانواده خودم دوست داشته باشم الحق هم ادم های خیلی خوبی هستند اما چند تا مورد هست که می گم ببیننید باید چی کار کنم اذیت نشم ؟
اول اینکه جهت یاداوری بگم من از شوهرم دورم و من اینجا با خانواده همسرم در تماس هستم .
راستش مدتیه روی حرف های مادرشوهرم خیلی حساس شدم الان که دارم این را می نویسم خودم خجالت می کشم چون واقعا بهم محبت می کنه اما چند تا حرفش خیلی ناراحتم کرده یکی اینکه مدتی هر جا می شست می گفت عشق و عاشقی دیگه برای سن شما وجود نداره ( ما هر دومون تو سن بالا ازدواج کردیم ) من واقعا همسرم را عاشقانه دوست دارم اوایل وقتی این حرف ها را می زد فکر می کردم کلی گویی می کنه و منظورش من نیستم اما بعدها احساس کردم اینطوری می گه که به خودش بگه پسرم عاشق این دختره نیست چون جلوی دوستاش یک بار لحنش با حالت پیروزمندانه و خوشحال بود که انگار از اینکه این اتقاق بیفته خوشحال می شه !
حالا شاید واقعا من الکی ناراحت شدم !
مورد دیگه اینکه تقریبا یک ماه پیش مادربزرگ همسرم فوت شد زن خوبی بود همسر من امد ایران و بعد رفت تو این مدت سعی کردم که همراه باشم اما همسرم جلوی خانوادش خیلی با من بد برخورد می کرد که دلم خیلی شکست ، بهش اعتراض کردم ازم عذرخواهی کرد گفت ببخشید واقعا دلم نمی خواست توهین بهت بشه اما من خیلی تو دلم مونده
وااای خدا دارم خفه می شم ببخشید اگر داره طولانی می شه