دلم خیلی برای خواهرم میسوزه احساس میکنم دلم گریه میکنه نه چشام! صفحه 5

mamanbad

عضویت: 1397/04/16

تعداد پست: 5311

من الان زایمان کردم والان مادربودن رودرک کردم بخدادیشب اینقدواسه حالش گریه کردم اگه سنگ بودواسش گریه ...

بچه چهار ماهه غسل داره؟ من دیدم ها اندازه یه کف دسته چیش غسل بدن

اینکه سکوت کنی خودخوری کنی جسم و روحت اسیر چهاردیواری اتاق کنی فقط برای اینکه دهن مردم ببندی تا قضاوت ها و کنایه ها رو در مورد سرنوشتی که حکمت خداست نشنوی یه روش خودکشی تلخه «به ارزش تباه شدن تمام عمر»

1397/11/29

|

22:11

مدیر استارتر

عضویت: 1397/07/01

تعداد پست: 1651

وای چندسالشه خواهرت با هفت تا بچه؟😫

30سالشه

غم های من ازاینجاشروع شدهمش هفت سال بودم روزی که پدرم منوگذاشت وتاابدرفت فقط باچشام نگاه میکردم همه گریه میکردن جزمن نمیدونستم چی شده بابچهابازی میکردم مدت هاگذشت ومن فکرمیکردم بابام رفته مسافرت یروزی رفتم سراغ مامانم وگفتم مامان پس چرابابام نمی یادازمسافرت دیگه مارومیخواد؟مادرم اشک توچشاش جمع شدگفت بابات دیگه رفت تواسمون دیگه هم نمی یادمنم رفته روپله هانشستم هوابارونی بودیادمه به اسمون نگاه کردم به خداگفتم اخه خداچراباباموازم گرفتی هنوزازش سیرنشدم باباموخوب نشناختم چجوری برم مدرسه ودوستام باپدراشون روببینم ولی من بدون پدراون روزکلی گریه کردم وفهمیدم دیگه بابام رفت کسی که بمیرددیگه برنمیگرددواین قصه ی غمناک بچگیم 😢😢

1397/11/29

|

22:12

amestrida

عضویت: 1397/08/05

تعداد پست: 1455

سزارین که میگن تا ۳تا چجور ۷تا اورده

آره منم شنیدم سزارین ۳ تا برش افقی دیگه چهارمی رو برش عمودی میزنن. چطور ۷ تا؟؟🤔🤔

1397/11/29

|

22:12

مدیر استارتر

عضویت: 1397/07/01

تعداد پست: 1651

تو محله ما یه زنی ۳تا دختر داشت یرای بار چهارم باردار شد ،شوهرش گفت بخدا اگه دحتر باشه دستتو با ساطو ...

وای خداواقعاعجیبه !چون میخاست دست زنشوقطع کنه

غم های من ازاینجاشروع شدهمش هفت سال بودم روزی که پدرم منوگذاشت وتاابدرفت فقط باچشام نگاه میکردم همه گریه میکردن جزمن نمیدونستم چی شده بابچهابازی میکردم مدت هاگذشت ومن فکرمیکردم بابام رفته مسافرت یروزی رفتم سراغ مامانم وگفتم مامان پس چرابابام نمی یادازمسافرت دیگه مارومیخواد؟مادرم اشک توچشاش جمع شدگفت بابات دیگه رفت تواسمون دیگه هم نمی یادمنم رفته روپله هانشستم هوابارونی بودیادمه به اسمون نگاه کردم به خداگفتم اخه خداچراباباموازم گرفتی هنوزازش سیرنشدم باباموخوب نشناختم چجوری برم مدرسه ودوستام باپدراشون روببینم ولی من بدون پدراون روزکلی گریه کردم وفهمیدم دیگه بابام رفت کسی که بمیرددیگه برنمیگرددواین قصه ی غمناک بچگیم 😢😢

1397/11/29

|

22:13

novin64

عضویت: 1397/05/17

تعداد پست: 985

میزارن که سزارین بشه تو این سالها ،طبق دستوری که دادن ،بچه زیاد باید بیارینو جمعیت پیر شده از این مزخرفات ،من دوتا از هم تختیهام اینجوری بودن ،عرب بودن هر کدوم پنج تا بچه داشتن ،وای باز اجازه ی بارداری میدادن ،ولی زمان ما مامانم فقط دکتر بهش تا چهار تا اجازه ی سزارین داد ،دکتر ب هم تختی هام گفته بود اگه ده تا هم بیاری موردی نداره

1397/11/29

|

22:13

مدیر استارتر

عضویت: 1397/07/01

تعداد پست: 1651

ای خداااا دختروپسر چ فرقی داره!! مماشالاه چطور تو این اوضاع بازم میخواد؟ خدا همشونو حفظ کن ...

وضع مالیشون خیلی خوبه بخاطراین به خواهرم میگه من پسرمیخوام تااگه من بمیرم همه ی ثروتم به نامش کنم

غم های من ازاینجاشروع شدهمش هفت سال بودم روزی که پدرم منوگذاشت وتاابدرفت فقط باچشام نگاه میکردم همه گریه میکردن جزمن نمیدونستم چی شده بابچهابازی میکردم مدت هاگذشت ومن فکرمیکردم بابام رفته مسافرت یروزی رفتم سراغ مامانم وگفتم مامان پس چرابابام نمی یادازمسافرت دیگه مارومیخواد؟مادرم اشک توچشاش جمع شدگفت بابات دیگه رفت تواسمون دیگه هم نمی یادمنم رفته روپله هانشستم هوابارونی بودیادمه به اسمون نگاه کردم به خداگفتم اخه خداچراباباموازم گرفتی هنوزازش سیرنشدم باباموخوب نشناختم چجوری برم مدرسه ودوستام باپدراشون روببینم ولی من بدون پدراون روزکلی گریه کردم وفهمیدم دیگه بابام رفت کسی که بمیرددیگه برنمیگرددواین قصه ی غمناک بچگیم 😢😢

1397/11/29

|

22:14

ژیلاجونی

عضویت: 1397/09/20

تعداد پست: 2114

تو محله ما یه زنی ۳تا دختر داشت یرای بار چهارم باردار شد ،شوهرش گفت بخدا اگه دحتر باشه دستتو با ساطو ...

😭😭😭😭😭

تمام دارایی ام خداییست که دغدغه ازدست دادنش راندارم😍

1397/11/29

|

22:15

مدیر استارتر

عضویت: 1397/07/01

تعداد پست: 1651

جنسیت جنین به اسپرم مرد ربط داره

میدونه ولی شوهرش خواهرمومقصرمیدونه

غم های من ازاینجاشروع شدهمش هفت سال بودم روزی که پدرم منوگذاشت وتاابدرفت فقط باچشام نگاه میکردم همه گریه میکردن جزمن نمیدونستم چی شده بابچهابازی میکردم مدت هاگذشت ومن فکرمیکردم بابام رفته مسافرت یروزی رفتم سراغ مامانم وگفتم مامان پس چرابابام نمی یادازمسافرت دیگه مارومیخواد؟مادرم اشک توچشاش جمع شدگفت بابات دیگه رفت تواسمون دیگه هم نمی یادمنم رفته روپله هانشستم هوابارونی بودیادمه به اسمون نگاه کردم به خداگفتم اخه خداچراباباموازم گرفتی هنوزازش سیرنشدم باباموخوب نشناختم چجوری برم مدرسه ودوستام باپدراشون روببینم ولی من بدون پدراون روزکلی گریه کردم وفهمیدم دیگه بابام رفت کسی که بمیرددیگه برنمیگرددواین قصه ی غمناک بچگیم 😢😢

1397/11/29

|

22:16

مدیر استارتر

عضویت: 1397/07/01

تعداد پست: 1651

قطره چکونی میگی چرا!؟ یعنی بعد 7تا دختر بهش پسر داده بعد ازش گرفته!؟

اره

غم های من ازاینجاشروع شدهمش هفت سال بودم روزی که پدرم منوگذاشت وتاابدرفت فقط باچشام نگاه میکردم همه گریه میکردن جزمن نمیدونستم چی شده بابچهابازی میکردم مدت هاگذشت ومن فکرمیکردم بابام رفته مسافرت یروزی رفتم سراغ مامانم وگفتم مامان پس چرابابام نمی یادازمسافرت دیگه مارومیخواد؟مادرم اشک توچشاش جمع شدگفت بابات دیگه رفت تواسمون دیگه هم نمی یادمنم رفته روپله هانشستم هوابارونی بودیادمه به اسمون نگاه کردم به خداگفتم اخه خداچراباباموازم گرفتی هنوزازش سیرنشدم باباموخوب نشناختم چجوری برم مدرسه ودوستام باپدراشون روببینم ولی من بدون پدراون روزکلی گریه کردم وفهمیدم دیگه بابام رفت کسی که بمیرددیگه برنمیگرددواین قصه ی غمناک بچگیم 😢😢

1397/11/29

|

22:17

شیوا339

عضویت: 1389/05/04

تعداد پست: 31537

توشکم هفتمی اینقددعاکردکه پسرباشه ولی رفت سونوبهش گفتن 2تادختردوقلویعنی هیچ شانسی نداره

شکم ششمی دعا کرد ، که دو قلو شد، نه؟

شش هفت تا سزارین😑

یه چیزی بگو بگنجه آخه

نبودنِ تو فقط نبودن تو نیست، نبودنِ خیلی چیزهاست...کلاه روی سرمان نمی ایستد! شعر نمیچسبد...پول در جیب مان دوام نمی آورد! نمک از نان رفته!!! خنکی از آب.......ما بی تو فقیر شده ایم مادر💔

1397/11/29

|

22:17

مدیر استارتر

عضویت: 1397/07/01

تعداد پست: 1651

خواهرت چند سالش هفت تا سزارین 😣😣 شوهر خواهرت سواد ک هیچ عقل هم نداره

هیچ

غم های من ازاینجاشروع شدهمش هفت سال بودم روزی که پدرم منوگذاشت وتاابدرفت فقط باچشام نگاه میکردم همه گریه میکردن جزمن نمیدونستم چی شده بابچهابازی میکردم مدت هاگذشت ومن فکرمیکردم بابام رفته مسافرت یروزی رفتم سراغ مامانم وگفتم مامان پس چرابابام نمی یادازمسافرت دیگه مارومیخواد؟مادرم اشک توچشاش جمع شدگفت بابات دیگه رفت تواسمون دیگه هم نمی یادمنم رفته روپله هانشستم هوابارونی بودیادمه به اسمون نگاه کردم به خداگفتم اخه خداچراباباموازم گرفتی هنوزازش سیرنشدم باباموخوب نشناختم چجوری برم مدرسه ودوستام باپدراشون روببینم ولی من بدون پدراون روزکلی گریه کردم وفهمیدم دیگه بابام رفت کسی که بمیرددیگه برنمیگرددواین قصه ی غمناک بچگیم 😢😢

1397/11/29

|

22:18

مدیر استارتر

عضویت: 1397/07/01

تعداد پست: 1651

شکم ششمی دعا کرد ، که دو قلو شد، نه؟ شش هفت تا سزارین😑 یه چیزی بگو بگنجه آخه

نه شکم هفتمی دوقلوشدالان پسرتوشکم هشتمی شد

غم های من ازاینجاشروع شدهمش هفت سال بودم روزی که پدرم منوگذاشت وتاابدرفت فقط باچشام نگاه میکردم همه گریه میکردن جزمن نمیدونستم چی شده بابچهابازی میکردم مدت هاگذشت ومن فکرمیکردم بابام رفته مسافرت یروزی رفتم سراغ مامانم وگفتم مامان پس چرابابام نمی یادازمسافرت دیگه مارومیخواد؟مادرم اشک توچشاش جمع شدگفت بابات دیگه رفت تواسمون دیگه هم نمی یادمنم رفته روپله هانشستم هوابارونی بودیادمه به اسمون نگاه کردم به خداگفتم اخه خداچراباباموازم گرفتی هنوزازش سیرنشدم باباموخوب نشناختم چجوری برم مدرسه ودوستام باپدراشون روببینم ولی من بدون پدراون روزکلی گریه کردم وفهمیدم دیگه بابام رفت کسی که بمیرددیگه برنمیگرددواین قصه ی غمناک بچگیم 😢😢

1397/11/29

|

22:19

مانترا3

عضویت: 1393/07/03

تعداد پست: 37237

عجب!

حالا شوهر احمقش چه تاجی به سرش زده که پشت هم میزاد تا پسر بشه

دست ننه ی من رو تو دهه ۳۰ از پشت بسته.

عشق با انگشت های کشیده پیانو مینواخت...من پا به پای پونه های وحشی میرقصیدم... باران می آمد...بهارنارنجها همه مست...هوا هوای تو بود...🍀

1397/11/29

|

22:20

2 نفر لایک کرده اند ...

مدیر استارتر

عضویت: 1397/07/01

تعداد پست: 1651

بچه چهار ماهه غسل داره؟ من دیدم ها اندازه یه کف دسته چیش غسل بدن

چراهمه چیش کامل بودفقط کوجیکه خیلی

غم های من ازاینجاشروع شدهمش هفت سال بودم روزی که پدرم منوگذاشت وتاابدرفت فقط باچشام نگاه میکردم همه گریه میکردن جزمن نمیدونستم چی شده بابچهابازی میکردم مدت هاگذشت ومن فکرمیکردم بابام رفته مسافرت یروزی رفتم سراغ مامانم وگفتم مامان پس چرابابام نمی یادازمسافرت دیگه مارومیخواد؟مادرم اشک توچشاش جمع شدگفت بابات دیگه رفت تواسمون دیگه هم نمی یادمنم رفته روپله هانشستم هوابارونی بودیادمه به اسمون نگاه کردم به خداگفتم اخه خداچراباباموازم گرفتی هنوزازش سیرنشدم باباموخوب نشناختم چجوری برم مدرسه ودوستام باپدراشون روببینم ولی من بدون پدراون روزکلی گریه کردم وفهمیدم دیگه بابام رفت کسی که بمیرددیگه برنمیگرددواین قصه ی غمناک بچگیم 😢😢

1397/11/29

|

22:20