برمیگرده عزیزم.بعد ترمیم کنی ثابت میشه. بعد ۱۰ تا ۱۵ روز رنگش میاد
روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
😍تیکر تولد یکسالگی 😍زنی را می شناسم من ؛که در یک گوشه ی خانه میان شستن و پختن درون آشپزخانه سرود عشق میخواند نگاهش ساده و تنهاست صدایش خسته و محزون، امیدش در ته فرداست...زنی هم زیر لب گوید؛ گریزانم از این خانه ولی از خود چنین پرسد: چه کس موهای طفلم را پس از من میزند شانه؟ زنی با تار تنهایی؛ لباس تور میبافد زنی در کنج تاریکی نماز نور میخواند. زنی خو کرده با زنجیر؛ زنی مانوس با زندان تمام سهم او اینست نگاه سرد زندانبان..زنی را می شناسم من؛که میمیرد ز یک تحقیر ولی آواز میخواند که این است بازی تقدیر. زنی با فقر میسازد؛ زنی با اشک میخوابد زنی با حسرت و حیرت گناهش را نمیداند...زنی واریس پایش را؛ زنی درد نهانش را ز مردم میکند مخفی که یک باره نگویندش چه بد بختی ،چه بد بختی...زنی را میشناسم من؛ که شعرش بوی غم دارد ولی میخندد و گوید که دنیا پیچ و خم دارد ... بانوان عزيزی كه هر كدام در پس لبخندشان غمی پنهان دارند !
اصلا برنمیگرده باید بهش زور کنی دوباره برات بزنه. مال من یک ماهه رنگش رفت هاشور کارم قبول کرد بی هیچ هزینه ایی برام دوباره زد. البته من خیلی بهش گفتم که ناراضی ام از کار
عزیزم مامان من انجام داد عین خودت همه رنگاش رفت ماهم زنگ زدیم به ارایشگر گفت برمیگرده...واقعا هم فرداش کم کم رنگ برگشت و سه چهارروزه باز پررنگ پررنگ شد
ده روز بعد اولین هاشور دوباره پر رنگ میشه. دوباره تا یک ماه کم رنگ میشه. بعد ترمیم میکنی. دیگه رنگش ثابت میمونه
روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...