وای یاد خودم افتادم چقدرررر عذاب کشیدم چقد غصه خوردمگریه کردم
مردم و زنده شدم
خانوادمنمیدونستن که باهاش دوستم
دوسااال تمام اومدن و رفتن که از آخر بابا مامانم راضی شدن
حرفاتوکه خوندم یاد خودم افتادم
یبار مامانم راصی میشد بابام نه
یه بار بابام راضی میشد مامانم نه مخااالفت شدید میکرد
ولی من موضوعو به خواهرم گفتم گفتم من دوسش دارم عااااشقشم ازش نمیگذرم بدون اون میمیرم خواهرم خیییلی کمکم کرد
چقدرررر حرف شنیدم سرزنش شدم
ولی از آخر به عشقم رسیدم
الانم دوتا بچه دارم سومی هم توراهه