سلام
یک عدد مادرشوهر دارم ک جلوی شوهرم حسابی قربون صدقم میره و مثلا دوسم داره و دخترم دخترم میکنه
تا شوهرم نیست،انگار هووی منه
همش تیکه،،طعنه، باعث شده خواهر شوهرامم یواش یواش حرمت هارو بشکنن با اینکه ازم کوچیکترن دیگه دارن از حدشون خارج میشن
منم اوایل خیلی تحمل میکردم و تنهایی گریه میکردم یا سعی میکردم طوری نشون بدم ک ناراحت نیستم
ولی دیگه خسته شدم،این مدت کلا سیاست هم گذاشتم کنار،انقدر پیش شوهرم غر زدم و از کارای مامانش گفتم احساس میکنم دیگه باور نمیکنه
نمیدونم چطوری دید خودمو و همسرمو از زندگی عوض کنم
اینم بگم نمیتونم رفت و آمدمو کم کنم،حتی از الان برای مسافرت عید برنامع ریختن چون پدرشوهرم به کمک همسرم نیاز داره تنها نمیتونن جایی برن
تا چند وقت پیش همه چی خوب بودا،ولی به قول همسرم انگار چیزخورمون کردن،قبلا همه چیمون جای خودش بود،مسافرت و رمانتیک بازی و این چیزا
ولی الان همه چی شده خانوادش و دیگه انگار از من زده شده 🤦🏻♀️
ولی دیروز تو اوج دعوا وقتی داشتم گریه میکردم میگفت مطمئن باش حتی مامانمم اندازه تو دوست ندارم و هیچوقت تنهات نمیذارم
میدونم از هر دری سخنی شد،ولی این چند روز شرایط رفتن پیش مشاور رو ندارم گفتم شاید شما بتونید کمکم کنید❤