2737
2734
عنوان

...یه قصه دارم...

| مشاهده متن کامل بحث + 36668 بازدید | 449 پست
مگه شماکجارفتی که تازه اومدی میخای بمیری براش😅

گشنه‌ام شد رفتم غذا بخورم و گوشی ده درصدی ام را ش ارژ کنم و تا استارترجان ادامه را بنویسد بیایم که هم‌اکنون بازآمدم😀😃😄😆😋

💙صدا کن مرا... 

ولی خب عماد از هر ۵..۶ تا حرف یه جوابی بهشون میدادکه خفه شن..یه جورایی زبون شوهرش هم جلوی اون کوتاه بود ..و عماد تنها کسی بود که برای به دنیا اومدن بچه به سنا یه هدیه داد...گذشت و گذشت تا تصمیم بر این شد که سنا دوباره باردار بشه.و مخالفت های سیما و خانوادش هم کاری از پیش نبرد..وعماد هم رفت تهران...

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
وای چی شد که به جای سیما نوشتی صدا😂😂😆😄😉😘

میشه صدا و سیما

😷😤عضو کمپین مبارزه با کلمات خیلی تهوع آورِ  شوشو😩😫😖😲😦😷😷آقاااااااااایی😤😤😷😷عجقم😈😈عجیییییییییجم😮😮سِز😤😷😲😷😷پِری😲آز😦😷😤آخایی😷😷
ولی خب عماد از هر ۵..۶ تا حرف یه جوابی بهشون میدادکه خفه شن..یه جورایی زبون شوهرش هم جلوی اون کوتاه ...

ای بابا عماد رفت... مطمئنم سنای بیچاره ته دلش از رفتن عماد، تنها مهربانِ خونه‌ی سنگدل‌ها، قدری ناراحت شد..😞

💙صدا کن مرا... 
2738
ای بابا عماد رفت... مطمئنم سنای بیچاره ته دلش از رفتن عماد، تنها مهربانِ خونه‌ی سنگدل‌ها، قدری ناراح ...

باور کن من خیلی آدم مهربونیم ولی قرار باشه شوهرم سرم هوو بیاره هر جنایتی ممکنه ازم سر بزنه

تااینکه نزدیکای عید شد و طبق معمول خونه ی خان پر از مهمون و جشن شد..خونه پر از بوی عطر و گلاب و ماهی قرمز شد .. 

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
قربانت گردم ممنونم از شما😍😙

عضوی از خانواده ی خانی فک.کنم

با این حرف زدن

😷😤عضو کمپین مبارزه با کلمات خیلی تهوع آورِ  شوشو😩😫😖😲😦😷😷آقاااااااااایی😤😤😷😷عجقم😈😈عجیییییییییجم😮😮سِز😤😷😲😷😷پِری😲آز😦😷😤آخایی😷😷
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687