حالا برعکس مادرشوهر من عاشق بچه های پسرش خودش همیش میگ بچه های پسرم از خون ما اما بچه های دخترم از خون دامادمونه من با بچه های پسرم انس بیشتری دارم چون از پسرم حتی بچه های برادرشوهرام میبره دستشویی پوشکشون عوض میکنه اما دختر خواهرشوهرم یه بار بهش گفت مادرجون دستشویی دارم گفت وایسا مادرت بیاد من نمیتونم ببرمت یا مثلا بچه برادرشوهرم رو فرش خرابکاری کرده بود مادرشوهرم خودش فرش شست چیزیم نگفت اما دختر خواهرشوهرم یه ذره بخواد خوراگی بخوره بریز رو فرش مادرشوهرم همچین عصبانی میش ک نگووووو برای بچه های برادر شوهرم سوپ قلم یا غذای مورد علاقشون میپزه اما بچه های خواهرشوهرم چیز معمولی میاره هرچی ک ساده باش درست میکن کلا مادرشوهرم پسراشو خیلی زیاد دوسداره ب خصوص شوهر منو بدجور وابسته اش منم از این بابت خیلی اذیت میشم نمیزار شوهرم مستقل بار بیاد نمیزار گوشت و مرغ سبزی و.....بخره نمیزار پول فیش اب برق گاز بریز میگ پسرم اول راه حتی لباس شوهرم میخره اصلا نمیزار شوهرم پول خرج کن حتی صبحا خودش میره واسم نون میخره میگ بزار پسرم بخواب