باورم نمیشه برا یه جنس بنجل جنگیدی! اونی که با شوهرت خابیده هرزس.شوهرت که با اون خابیده هرزه نیس؟ مگه میشه؟مگه هر دو سک س با نامحرم نداشتن؟ چرا یکی ارزش جنگیدن داره و یکی میشه هرزه؟ جنگیدی که یه هرزه رو از دست یه هرزه دراری؟ نمیفهمم معادله رو. اون شما رو کلا حساب نکرده رفته عشقو حالشو با یکی کرده بعد شما چسبیدیش :| افرین.نمیدونم بیخیال هر کی فکر خودشو داره نمیشه گف کی درست میگه
خدا نصیب هیچ کس نکنه که بخواد درک کنه من چی کشیدم افسردگی حاد گرفتم داشتم دیوونه میشدم
تو تاپیک قبلم گفتم.
یه دوروز خونه نبودم بخاطر بهانه ها دعوای های الکی شوهرم که چرا ب جای شاعت ۵ من ساعت ۲ امدم خونه منو تا مرز سکته برد بعد از اون میگه زندگیو نمیخوام بعد بهم گف باید از هم دور باشیم منم صبح بلند شم رفتم خونه بابام فردا صبحش پیام داد که بیا خونه گعتم باشه بعد طهر ساعت یک پیام داد که نه نیا و عصبیم و فلان بعد ساعت ۴.۳۰ پیام داد که پاشو بیا خونه منم رفتم خونه بعد دیدم خیلی چیا مشکوکه که تو تاپیکم مفصل گفتم و اما یک دلیل قانع کننده این بود که پودر پنکک رو اپن دیدم در صورتی که من اصلا پنکک ندارم.
تا حالا به این فک کردی یه مادر افسرده که برای بهتر شدن زندگیش نجنگیده و خیانت رو پذیرفته؛ پذیرفته که شاد نباشه که زندگیشو فدا کنه نمیتونه الگوی خوبی برای دخترت باشه؟؟ که دخترتم همینو یاد بگیره و به دخترش یاد بده و یهو ببینی یه نسل به خاطر یه تصمیم و آموزش غلط راهو اشتباه رفته! من فک میکنم اگه فقط ب خاطر پول و شرایط مالی موندی و داری اذیت میشی یاد گرفتن یه حرفه و کار کردن خیلی برات راحت تر از تحمل این عذابه.نیست؟
بچها تو تاپیک قبلی گفتن شاید زنه از عمد پنکک ریخته که من ببینم
اگه زندگیم دکمه برگشت به عقب داشت جز خودم به هیچ چیز و هیچ کس تو این دنیا فکر نمیکردم
برو مشاوره برو دنبال رشد و پیشرفت خودت خودتو بشناس رو خودت کار کن خیلی درس شیرینیه برای خودت زندگی کن من نمیفهمم ما جرا انقد اصرار داریم که دیگران مارو بخوان چرا خودمون ذره ای خاطر ارزشمند خودمون رو نمیخوایم چرا نمیریم دنبال کشف خودمون و قوی شدنمون
چون اون زمان که قوی شدی اونوقت خیلی راحتر میتونی گلیمتو از آب دربیاری و یه طلاق به اصطلاح موفق داشته باشی
من اگه برمیگشتم عقب بجای اینکه انقد دنبال توجه و نظر شوهرم بودم دنبال خودم میرفتم تا خودمو کشف کنم وقتی که خودم رو میشناختم نقاط ضعفمو به نقاط قوت تبدیل میکردم و اونوقت واسه هیچ چیز تردید نداشتم
شما به یه پنکک شک کردی عزیزم من عکس دختره رو تختم رو دیدم بغل شوهرم دختره بهم زنگ میزد عکس میفرستاد همه چی رو میگفت به خدا من صد بار مردم و زنده شدم الانم یه ربات متحرک مثلا مادر بچم اما با چه اعصابم ای کاش نداشتم این بچه رو
اما اینم بگم ک من ب مشخصه ۳بار بم خیانت شد آخریشم با ی زن مسن ک۳تا بچه داشت
دوم اینکه دروغ شنیدم دم مردم
با بی پولیشون ساختم
طلاهامو بخاطر امنیت ایشون فروختم تا زیر پاشون وسیله باشه ک جلو دوستانش شرمنده نباشن
بخاطر ایشون چند با. از مونسون پرت شدم بیرون و هر حرفی ک بگی از پدر مادرش شنیدم مثل (هر کاره )
ششم جلو پدر مادرم بخاطر ایشون وایستادم
دوسال تمام سرباز بود هیچکس ملاقاتش نرف خودم مث مرد پاشدم غذا درس کردم میوه خریدم آژانس گرفتم دربست رفتم پیشش دیگه پتو و سبد پر از وسایل برده بودم ک نگو!!!
الانم ترانه اینو میگه ک مث مادرم پشتمو خالی نکردی دوستاش ک اونجا بودن همشون دهنشون وا مونده بود
میخوام اینو بگم ک ب شدت پای زندگیم موندم اما اینک جا نمونه ک یکی از بچه های نی نی سایت اومد تو خصوصی خیلی حرفای زشتی بارم کرد ک دلمو شکست نمیدونم خودت حتما همینطور بودی!!!
دیگه چی بگم زندگیمو محکم گرفتم هر چی هم ول میکنم نمیشه چسبیده ب جون و خونم...
