یه همکار جدید اومده برامون
فقط من تو واحد بودم که اومد تو
همکاراش رفته بودن نهار
گفتم بفرمایید بشینید تا آقای فلانی بیان
اونم نشست پشت سر من
بعد من سرم گرم کارای خودم شد
بعد از چنددقیقه اومدم مثلا مهمون نوازی کنم
رومو برگردوندم گفتم اگه چایی میل داشتید اینجا فلاسک هست بریزید🤗
در حین گفتن آقاهه در حال هورت کشیدن بهم داشت نگاه میکرد (اون زمانی که من به کارام رسیده بودم ابدارچی براش اورده بود)🙄
اومدم جمعش کنم گفتم قندون رو میز آقای فلانی هست☺
در همین حین که داشتم اینو میگفتم دستشو کرد تو قندونی که کنار دستش بود یه قند برداشت😭
منم سه ساعته زل زدم به کامپیوتر دارم تندتند کارامو میکنم