همون روزش سر پول و اینکه بهم خرجی نمیده و پول کادوهای زایمانمم ورداشته باشوهرم بحثمون شد منم از حرص گفتم من چن روزی میرم اونجا تو هم پولاتو بزارجلوچشمت تا واست نون و اب شه گفت برای من فرقی نمیکنه من باپنیر وبربری هم میتونم سرکنم
وچون خاله مینا خونه ی مامانم بودند قرار شد منو برسونه اونجا شب اول رو موندم فرداش زنگ زد
بالحن تعرفی پرسید میای؟منم گفتم توکه به من لحتیاجی نداری باپنیرم میتونی بمونی واسه چی بیام
گفت پس باشه خداحافظ
الان 2شبم از اون شب میءذره نه زنگ زده نه اومده دنبالم
به نظرتون چیکارکنم😢😢😢😳😳