رفته بودیم شام سفره رو انداخت خواهرشوهرم مادر شوهرم گفت چقد تبلی زود باش دیگه خواهر شوهرمم گفت تو خیلی زرنگی مثلا عوضی مادر شوهرمم بلند شد یه سیلی زد تو صورتش اونم از موهای مادر شوهرم میکشید خیلی ناراحت شدم دیگه نمیرم حس میکنم بخاطر منه که نرم خونشون چون همیشه دعوا میکنن جلو من ولی وقتی جاریم میره خیلی مهربون باهم دیگه حرف میزنن😏