خانما کمک. کنید دیگه کم اوردم😪 شوهرم خیلی خوبه ینی لحظه ایی که مهربونه واقعا قابل ستایشه.
ولی همش دنبال بهونست کلا با خونواده من لجه مخصوصا با خواهرم و دومادمون. همش منتظره یه چیز بگم که خلاف قانون زندگی مامان باباش باشه
خیای حسوده. بهش میگم قلیون نکش شروع میکنه به اینکه من تو زندگی انقد کار میکنم هیچ تفریحی ندارم قلیونم از من بگیر، از دیشب که این حرفو زدم بهش الان باهام لج کرده تمام ناراحتیایی که این چندمدت داشت همه رو کوبید تو سرم. ما نامزدیم خودم احساس میکنم بخاطر این دوری اخلاقش اینطوری شده. فقط دوست داره پیش مامانش باشم. ی بار که ناهذر درست نکردم برای مامانش، زمین و زمان رو بهم بدوخت منم باز زیر بار نرفتم اونجا میرم اصلا اشپزی نمیکنم فقط کارای گردگیری و ظرف شستن. بعضی وقتا با خودم میگم کاش باهاش ازدواج نمیکردم ولی باز پشیمون میشم از حرفم. دیگه کم اوردم نمیدونم چیکار کنم. چه حرکتی داشته باشم تا بهونه گیریاش کم بشه