امشب تنهام دخترم خیلی گریه کرد با اشک هاش بغض کردم واقعا ما زنها از بچه گی بدبخت و با محبت و با عاطفه ایم رو مبل نشسته بود دیدم به یه نقطه خیره شده گفتم بیا بغلم بغضش ترکید شروع کرد به گریه کردم همون لحظه هم شوهرم زنگ زد نمیدونستم دخترم آروم کنم یا جواب شوهرم بدم بعدش