امروز جلوی دکترم زدم زیر گریه مگه حالا اشکام تموم میشد.اون بنده خدا ام میگفت منکه دارم بهت امیدواری میدم میگم که مشکلی نداری حل میشه ولی من نمیتونستم جلوی اشکام بگیرم شوهرمم بامت گریه بخدا باورتون نمیشه چشم به دکتر افتاد دیدم اشک تو چشاش جمع شده انقد خجالت کشید.فوری بلندشدم فرار کردم...حالا اومدیم خونه اون بنده خدا به شوهرم پی ام داده هفته اینده منتظرم بیایید.حالا دیگه روم نمیشه برم اخه گریه ام برای چی بود لعنتی😭😭😭😭