2737
2739
عنوان

الان دوازده روزه که ...

| مشاهده متن کامل بحث + 576 بازدید | 30 پست

واا چ سوالایی میپرسیدا تکلیف عروسی چی میشه و خواهرش چی میکنه چ حرفیه مشخصه عروسی رو عقب میندازه دیگه عروسی که نمیگیره با این وضع که دلشون خونه

چو قناری به قفس یا چو پرستو به سفر؟                                 هیچ یک من چو کبوتر نه رهایم نه اسیر🙂                                  چیزی که وحشتناک بود حس می کردم                                                 نه زندهِ زنده هستم نه مُردهِ مرده  💔بهترین هرکس اون چیزیه که خودش دوست داره‌یه زوج جوون دیدین نگید " عه تو که از همسرت خیلی سرتری"دوستتون یه لباس خرید نگید "رنگ بهتر نداشت؟" و...بقیه که نباید به سلیقه ما زندگی کنن!کاری نکنیم که اطرافیانمون از ترس حرفای ما قید دوست داشتن هاشونو بزنن..تو زندگی آدما همیشه مرز های باریکی وجود دارن بین رک بودن و بیشعوری ، بین احترام و چاپلوسی ، بین اعتماد به نفس و خود شیفتگی ...این مرزها تعیین کننده ی بزرگی آدماست یادشون بگیریم.

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
الهی ک خدا رحم کنه .... ممنونم عزیزم

اگه دوس داری بهمون بگو جاریت چی شد؟

هر چه اید به سرم  باز بگویم گذرد                                     حیف ازین عمر     که با می گذرد، می‌گذرد    💔💔

زندگی نباتی یا کلا بیهوشه؟؟؟؟؟

واسه فامیل ما هم همین اتفاق افتاده..ولی فامیل ما رفته زندگی نباتی..یعنی پاها و دست هاشو تکون میده و با چشم ارتباط برقرارمیکنه....ولی مثل یه تیکه گوشت افتاده رو تخت..


همسرمهربونم💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل بیست سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم ..💏
2740
اگه دوس داری بهمون بگو جاریت چی شد؟

تا پای طلاق رفتن وکیل و ..هم گرفتن ...بچشم ۱۸ روز اینا داد دست شوهرش ....

سالگرد پدرشوهرمم نیومد حتی همه طایفه فهمیدن طلاق میگیرن.... ولی نمیدونم بینشون چیشد ک اشتی کردن.

الانم قطع رابطس با هممون😑😑 

الان خدامیدونه توی دل مادرش چه اشوبیه وایییی خداااایا خودت کمکش کن بخاطر دل مادرش داغ فرزند رودلش نز ...

خیلی خیییلی حالش بده عمم...هم میخواد به خودش تلقین بد راه نده هم قلبش داره با یاد چندروز پیش دختزش میترکه

نه کلا بیهوشه 


انشالله که نره تو زندگی نباتی و به هوش بیاد..زیاد باهاش حرف بزنین و خاطره تعریف کنین..تا شوک به مغزش وارد بشه

همسرمهربونم💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل بیست سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم ..💏
انشالله که نره تو زندگی نباتی و به هوش بیاد..زیاد باهاش حرف بزنین و خاطره تعریف کنین..تا شوک به مغزش ...

ما ک اجازه نداریم .فقط از پشت شیشه.ولی مادرش روزی ۵_۶دقیقه میره بالاسرش ...میگه صداش میزنم  و ...

کاش عکسشو مینداختم  میدیدن..ب حدی زیباست ک امروز تایم ملاقات  هر رهگذری می ایستاد و نگاش میکرد 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز