خواهرم اومده بود بعداز ظهری خونمون مادر شوهرمم متوجه شده بود که خواهرم اومده .یه دوساعتی موند بعد رفت اومده بود دخترمو ببینه شاید ماهی یه بار بیاد مثلا .
دخترم برا دندوناش یکم بیرون روی واستفراغ داره .مادرشوهرم شب زنگ زد
بعد شوهرم گوشیو برداشت بهش گفت بچه اینجوری شده .
حالا برا اونیکی دندوناشم که دراومده اینجوری شده بود مادرشوهرمم میدونه .
بعد گوشیوشوهرم داد بهم شروع کرد کلی نصیحت بعد میگه براش اسفند بریز بچست دیگه یه موقع نظر میخوره 😢😢😢
یعنی خواهر تو اومده چشم زده .آخه درسته این حرف .چرا لا ل شدم هیجی نگفتم .البته من زبون تو دهنم نیست اینجور موقع ها .
چرا باید آخه ناراحت بشه که خواهر من دوساعت اومده به من سر زده که متلک بندازه .
به خدا اینقدر ناراحتم از دیشب تاحالا.