2733
2739

دوستان اینو تو یه کانال گزاشته که فقط داستان های واقعی زندگی اعضارو میزاره . ینی هرگی خواست میفرسته این خانوم میزازه تو کانال . حالا امروز اینو  گزاشته نمیدونم داستانه یا واقعیت اخه هرچقد تو نت سرچ کردم نبود پیدا نکردم . امروز دو قسمتشو گزاشته کنجکاوم بقیشم بدونم  بخونید بد نیست...

قسمت اول

#معجزه_تلخ

مهین خانم جلوی در خونه‌ش، روی زمین نشسته بود و واسه بخت بدش گریه میکرد ،چی واسه یه زن بدتر از این بود که همه بهش میگفتن اجاقش کوره و شوهرش میخواست زن بگیره ،بهش گفته بود تا الانم زیادی پات موندم ،زنی که نتونه یه شکم بچه بزاد به درد جرز دیوار میخوره ...

۱۰ سال بود که پی دوا و درمون بود ،هرکی هرچی گفته بود خورده بود و حتی تا دم مرگ رفته بود ولی افاقه نکرد .

صدای اذان که پیچید گریه‌ش شدید تر شد ،تسبیح تربتشو دونه دونه مینداخت و ذکر میگفت و التماس میکرد که خدا یه نظر بهش بندازه...

مهین تو حال خودش بود که یه صدایی از جا پروندش ،یه سایه افتاده بود روش،سرشو اورد بالا ،یه مرد قد بلند رو به روش وایستاده بود ،ترسید و فوری بلند شد ،روشو محکم گرفت بود ...اون مرد پرسید ،چرا گریه میکنی ؟ مهین چیزی نگفت ،هیبت مرد بدجوری ترسونده بودش...مرد گفت نترس ،دردتو بگو ،شاید درمونی داشته باشم برات ..

دهن مهین خانم بی اختیار باز شد و سفره دلشو باز کرد ،گفت ۱۰ ساله بچه دار نمیشم ،شوهرم میخواد هوو بیاره سرم ،به هر دری زدم نشد ..

مرد یه لبخند پر از اطمینان زد و گفت ،من کمکت میکنم ،برات یه دعا مینویسم ، نه ماهه دیگه دختر دار میشی ، وقتی دخترت نه سالش شد ،میام خواستگاریش...

مهین که گیج شده بود گفت ،تو کی هستی ؟ داری اذیتم میکنی اره ؟بعد انگار دلش میخواست حرفاشو باور کنه ،حتی اگه دروغ بود ،گفت یعنی میشه ؟

اون مرد که اسمش شیرمرد بود ،گفت ،الان وقت نمازه ،سر نماز برات دعا میکنم ، نگران نباش...

اون مرد رفت و مهین خانم با دلی پر از امید برگشت توی خونه ..

#سحر_رستگاری

منم نوش کره هستم

But the beat goes on: da-da-dom, da-dom, dah-dah, dah-dah***تو فقط دلت بخاد ی روزی مال هم بشیم❤❤التماسش به خدا، حاجت و نذرش با من❤❤.....های✋ مای نِیم ایز : ها؟؟🤔 مای نِیم ایز : وات؟؟🤔 مای نِیم ایز : عااااادلهههههه😎😒های کیدز🤚☺دو یو لایک وایلنس؟؟😀😀😐...آهای خوشگل عاشق °°° آهای عمر دقایق °°° آهای وصله به موهای تو سنجاق شقایق😍🎆...I have died everyday waiting for you...Darling don't be afraid... I have loved you for a thousand years... I'll love you for a thousand more❤❤... Tut elimden beni çok sev... Kimseye ‌verme... Seveceksen ömürlük sev... Bir günlük sevme❤❤... ای چراغ هر بهانه از تو روشن از تو روشن😍😍ای که حرفای قشنگت منو آشتی داده با من❤❤❤❤

قسمت دوم

#معجزه_تلخ

مهین خوشحال بود ،واسه خودشم عجیب بود که با دو تا کلمه حرف یه مرد غریبه به این حال افتاده بود ..

با صدای مادرشوهرش برگشت ،مادرشوهرش گفت برو به بَره(شوهر مهین) بگو اماده بشه ،شب میریم خواستگاری ...

قلب مهین از شنیدن حرفای مادرشوهرش ریخت،اما هنوزم دلش به اون مرد گرم بود ،چیزی نگفت و رفت توی اتاق و نمازشو خوند ،تنها چیزی که اون روزا ارومش میکرد همین بود ..یکم که گذشت صدای در اومد ،چادرشو سرش کرد و دوید طرف در ،شیرمرد پشت در وایستاده بود ،یه مشت نقل داد به مهین و گفت اینارو هم خودت بخور و هم بده به شوهرت ، نه ماه دیگه صاحب یه دختر زیبا میشین،اسمشو بذارین پنیر ،من نه سال دیگه میام دنبال زنم ...مهین با درد لبخند زد و گفت ، دعا کن بچه ای باشه ،همین فردا بیا ببرش ...

شیرمرد رفتو مهین با ذوق برگشت توی خونه ،چیزی به اومدن شوهرش نمونده بود ،سفره رو پهن کرد و بَره هم از راه رسید ،تموم داستان رو مو مو به برای شوهرش تعریف کرد...شوهرش فکر میکرد مهین این داستانو تعریف کرده تا اونو منصرف کنه از ازدواج ..مهین که از قیافه شوهرش حرفاشو فهمید گفت ،دو ماه بهم وقت بده،اگه نشد خودم میام خواستگاری...بَره یکم فکر کرد ،هنوز مهین رو دوست داشت و دل خودش هم به ازدواج مجدد راضی نبود ...قبول کرد ..

اون شب چای رو با نقلایی که شیرمرد داده بود خوردن ...

دو ماه بعد ...

مهین از خواب بیدار شد ،حال خوبی نداشت ،چیزی به اخر فرصتش نمونده بود ،چند روزی بود حالت تهوع داشت و اون روز شدید تر بود ....رفت تو حیاط و کنار درخت عق زد ،مادرشوهرش داد زد نذاشتی بریم خواستگاری و حالا داری ادا در میاری که حامله‌ای..تو چشمای مهین چلچراغ روشن شد ...

#سحر_رستگاری


ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
طرف راضیه داستانش روگذاشتی؟ کمپین ضدحال ها😁

فقط میخوام بدونم کسی میدونه تهش چی میشه . بعدم طرف داستانشو داده ب خانوم سحر رستگاری بزاره تو کانالشون وقتی تو کانال قرار بگیره دیگه همه میخونن و میتونن کپی کنن دیگه .کنجکاو شدم برا تهش. کارم اشتباس ینی؟

2738

فکر نکنم واقعی باشه 

خدایی خیلیا فقط دلشون میخواد بزان بقیه اش مهم نیست 

میگه کاش دختردار بشم همین فردا بیا ببرش 

یعنی فقط بزام دهن مردم بسته بشه بقیه اش مهم نیست

گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند شاید چون آرزوهایم بلندند ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید : امیدی هست ؛ چون خدایی هست آری ، و چه زیبا نوشته بود همواره با خود تکرار میکنم، امیدی هست ؛ چون خدایی هست خدا
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز