من سه سالی هست ازدواج کردم همسرم خانوادش مشهد زندگی میکنن و خانواده من رشت و محل کار همسرم جنوب به صئرت اقماری کار میکرد دو سال اول زندگیمون من مشهد زندگی میکردم و همسرم در خوابگاه شرکت و در ماه ۱۲ روز می اومد مشهد و چون دانشجو هم بود مشهد مجبور بودم زندگی کنم وقتی از جنوب می اومد عملا تمام وقتش برای دانشگاه رفتن صرف میشد اگرم این وسط دو روز تعطیلی بود خونه خواهرش یا فامیلاش که شهرهای نزدیک زندگی میکردن میرفتیم تو این دو سال درکش کردم و خیلی بهانه جویی بابت دور بودن از خانوادم نداشتم با اینکه کاملا تنها و غریب بودم و اعتراضی هم نمیکردم که من و ببر خونه مادرم اون اگر برنامه مهمی مربوط به خانوادش بود یجوری کارش و هماهنگ میکرد که بتونه شرکت کنه یکسال هم هست درسش تموم شده و من جنوب زندگی میکنم ناگفته نماند تو این یکسال که جنوب زندگی میکنم یکبار اومد خونه مادرم مدتیه کارای شوهر خواهرم اوکی شده که بره کانادا و اصلا معلوم نیست که من بتونم یکبار دیگه ببینمش و به همسرم میگم مرخصی بگیر که بریم ببینیمش چون داره میره همین روزا میگه من مرخصی ندارم و نمیام خیلی ناراحت و عصبیم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اون خودشو برای هر برنامه از خانوادش آماده میکنه اما برای خانواده من وقت و فرصت نداره این درسته بنظرتون من بازم باید تحمل کنم یا مثل خودش رفتار کنم ماه دیگه عروسی برادرشه میخوام نرم وقتی اون برای خانواده من ارزش قائل نمیشه چرا من باید اینکارو بکنم
ماه پیش رفتیم مشهد خواهرش تازه خونه خریده از کل حقوقش ۱ تومن موند براش بعد من گفتم که ۵۰۰ تومن بده برا خونه نویی خواهرت بعد انگاری مادرش اومد بهش گفت که ۱ تومن بده برای خونه نویی خواهرت در صورتی که وسط ماه هم بود اون تمام پول و داد یعنی کل ۱۵ روز و ما پول نون خریدن نداشتیم این درسته بنظرتون
مردی که برای مادر شدنم بهم حق نمیده برام ارزشی قائل نیست به خانوادم احترام نمیذاره برام هیچ وقتی نداره هیچ توجهی به مسائل زندگیش نداره چرا باید تحملش کنم ؟؟؟؟؟