2737
2739
عنوان

خاطره بد سزارین از اتاق عمل

12583 بازدید | 119 پست

برا هشت سال پیشه.این روزها چون به زمان سزارینم نزدیکتر میشم یادش افتادم.دکترم به من و یه خانم دیگه همزمان وقت داده بود .اون اول باید میرفت اتاق عمل بعدش من.بردنم یه اتاق سرم وصل کردن حدود 1.5 ساعت اگه اشتباه نکنم اونجا تنها بودم.بعدش گفتن پاشو بریم اتاق عمل منو با گان از یه راهرو رد کردن توش کلی ادم بود انقدر خجالت کشیدم (پشت لباسم باز بود)خیلی بیشعور بودن.بعد رفتم تو  مجموعه اتاق عمل اونجا هم گفتن بشین تا اتاق اماده شه حدود یه رب هم اونجا  الافم کردن  با اینکه تابستون بود و چون دمای اتاق عمل پایین و من ایترس داشتم مثل بید میلرزیدم.بعدش گفتم ماشو بیا یه اتاق بود چند تفر خانم بودن و یه اقا ولی هنوز دکترم نبود.یه تخت خیلی کم عرض نشکنم دادن گفتن بخواب روش .هنوز سردم بود و میلرزیدم.

بعد چند دیقه دکترم اومد ادامس میجویید .انگار بین به مشت غریبه یه اشنا دیده باشی انقدر خوشحال شدم .اونم اومد با بقیه حرف زدن البته کفتم استرس دارم کفت چیزی نیست بیدار شی بچت بغلته.من همینطوری بلاتکلیف رو اون تخته کمرمم درد گرفته بود و میلرزیدم اونام مشغول حرف زدن.مثلا میگفتن این لامپهای اتاق عمل (گردها که بالا سر مریض روشنه)چند تاش روشن نمیشه به فلانی بگید بیاد عوض کنهو ....بالا سرمم یه مرده به هیبت قصاب وایساده بود بعدا فهمیدم برا بیهوشیه

خلاصه کمرم درد گرفت انقدر تاق باز خوابیدم میخواستم به مهلو بخوابم نگو نزدیک بود از تخت بیقتم بسگس تخته نازک و کم عرض یه هم بکیشون داد زد داره میافته خلاصه نگذاشتن پهلو بخوابم.یه چند دیقه بعد مرد گفت خوب کارو شروع کنید .جلو مرده لباسمو زدن بالا.فقط خدا نیدونه انقدر خجالت کشیدم شروع کردن برام بتادین زدن .بعدش مرده هم به چیزی شبیه این ماسکهای اکسیژن اورد جلو دماغم ولی وقتی محکم چسبوند به صورتم اصلا هوایی برا نفس کشیدن وجود نداشت نگو گاز بیهوشیه نه اکسیژن مثل اینهایی که دارن خفه میشن دست و پا میزدم ماسکرو از جلو دماغم بردارم بتونم نفس بکشم دیگه تو اون وضع تلاش از حال رفتم

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

انشاالله که واسه این یکی اذیت نمیشی... الان هم مثل 8 سال پیش نیست خب!  تحقیق کن یه بیمارستان خوب پیدا کن

                                   خدایا شکرت🙏                                      ذخیره تخمدانم کمه اگه سوالی در این مورد داشتین تاپیک آخر خودم بپرسید جواب میدم.     👇🏻👇🏻👇🏻                                              👨‍👩‍👧                                    بدن پس از زایمان عزیز من!                                      اول از همه من از تو متنفر نیستم، برعکس، من خیلی بهت افتخار میکنم.   تو یک انسان کامل رو در خودت رشد دادی، او را گرم و ایمن نگه داشتی و به او اجازه دادی تا رشد کند، سپس با شجاعت و از خود گذشتگی او را رها کردی تا به دنیا بیاید.   تو اورا تا زمانی که توانستی تغذیه کردی و من به این افتخار میکنم!!!         تو شکست نخوردی، تو کارهای شگفت انگیز انجام دادی... ممکن است متفاوت از گذشته باشی، اما زشت، آسیب دیده یا زخمی نیستی...     تو زیبا هستی و من به تو افتخار میکنم❤️

ای جان خاطرات بد خیلییی بده...من ماه پیش مث همین ساعت تو اتاق عمل بودم برا سز...بهترین ساعتای عمرم همون یک ساعت اتاق عمل بود...همه باهام خوش و بش میکردن اسم بچه رو میپرسیدن سر به سرم میذاشتن عالییی بود

خدایا ممنونم بهم بچه های سالم دادی خدای خوبم مرسی که مث همیشه چشمتو رو تمامممم بدی هام بستی و خواستمو برآورده کردی...من دیگه فقط مامان پریا نیستم من الان مامان پریا و علی هستم❤❤❤
2738
ای جان خاطرات بد خیلییی بده...من ماه پیش مث همین ساعت تو اتاق عمل بودم برا سز...بهترین ساعتای عمرم ه ...

سلام گلم خوبی مبارکه بسلامتی زایمان کردی؟ گل پسرت خوبه؟ کدوم بیمارستان سز شدی و دکترت کی بود؟

  

اینقد بدم.میاد از این دکترا که جلو مردای همکارشون میگن طبیعیه راحت باش!خو اگه طبیعیه اول خودت لخت شو😕

برای سلامتی مامانم صلوات مهمونم میکنی ؟ممنونتون میشم                                                                    خیلی دعا کردم ولی خواست خدا با دعای ما فرق داشت برای شادی روح مادرم دعا کنین لطفا 😔هیچوقت فکر نمیکردم اینو اینقد زود بگم 

من به محض اینکه رو تخت خوابیدم دکتر آمپول بیهوشی روزد،ولی بیمارستان منم بیشترشون مرد بودن خیلی سخت بود با اینکه اتاق خصوصی داشتم یکسره اقایون میخواستن بیان داخل یا سطل خالی کنن یا غذا بیارن.....

معجزه زندگیم ترنم من 25 آبان سال 97 ساعت8و40دقیقه صبح بعد از یازده سال انتظار فرشته زمینی ما شد.خدایا عاشقتم  
ای جان خاطرات بد خیلییی بده...من ماه پیش مث همین ساعت تو اتاق عمل بودم برا سز...بهترین ساعتای عمرم ه ...

برای منم دعا کن مامان بشم

در انتظار مادر شدن... بالاخره مادر شدم.خداروشکر😍

من بار اول رفتم بیمارستان خصوصی 

البته شمالیم 

بعد خیلی اتاق سرد و وحشتناک بود

اما بار دوم رفتم بیمارستان دولتی تو بابل 

واقعا راضی بودم همه مهربون اتاق عمل سرد نبود

حتی دکتر بیهوشی گفت میخوای بخوابی یا دوست داری بیدار باشی؟

منم گفتم میخوام بیدار باشم همه چی رو ببینم 


اما فقط بدیش این بود بهم گفتن پمپ درد بهت میدیم که نامردی کردن و ندادن

بعد عمل خیلی درد کشیدم

خدایا هر جایی برای نوشتن باشه مینویسم شکرت چون از شکرگذاری تو معجزه ها دیدم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز