وای دستام داره میلرزه. همین الان داشتم تو نی نی سایت میچرخیدم یهو صدای شلوغ و پلوغی اومد شوهرم بیدار شد رفت تو تراس نگاه کرد دید پلیس اومده زنه و یه پسره غریبه رو که ما تا حالا ندیدیم تو ساختمون رو برد. وای خدای من. قلبم داره تند تند میزنه. چه بلوایی بود.
لحظه دیدنت انگار که یک حادثه بود/ حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت.سیب را چیدمو و در دلهره دستانم/سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت. تا سه بس بود که بشمارمو در دام افتد/گفت یک دو ولی افسوس ۳ را دوست نداشت*آقای جوینی*
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
خداییش زنی که پسر بیاره خونه خیلی خفنه اخه چطور نمیترسن 🤔🤔🤔
ته توشو درمیارم میام میگم. بالاخره معلوم میشه. شوهرم چرا به من اخم و تخم میکنه.!!! یاد بچگیام افتادم دوستام حرف زشت میزدن مامانم منو میزد که یاد نگیرم
لحظه دیدنت انگار که یک حادثه بود/ حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت.سیب را چیدمو و در دلهره دستانم/سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت. تا سه بس بود که بشمارمو در دام افتد/گفت یک دو ولی افسوس ۳ را دوست نداشت*آقای جوینی*
وای پدر زن رو در میارن الان اگه شوهرش زن اورده بود هیچکس نمی فهمید و هیچکس حتی زنش بو نمی برد
سوالم اینجاس مرده چرا نبود؟؟ یعنی خودش فهمیده و لو داده؟ پس خودش کجا بود؟ این وقت شب اصلا کجاس مرده؟
لحظه دیدنت انگار که یک حادثه بود/ حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت.سیب را چیدمو و در دلهره دستانم/سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت. تا سه بس بود که بشمارمو در دام افتد/گفت یک دو ولی افسوس ۳ را دوست نداشت*آقای جوینی*
برادر من هم طبقه پايين آپارتمانشون رو خريد ، همه گفتيم شما كه خوب اينجا يه خونه داشتيد حداقل يه محل ديگه ميخريدي. گفت ؛ زن كسي كه خونش رو خريدم وقتي شوهرش ميرفت سر كار مرد غريبه مياورد . من نميتونم به يه مرد بگم زن تو فلانه ولي ميتونستم خونه رو بخرم آدم كثيف نياد تو آپارتمان ما.
عزیزم از کجا معلوم رابطه داشتن؟ شاید برادرش باشه با شوهرش مشکل داشته باشه
بخدا امیدوارم اینطور باشه. ولی نیس. معلومه. چون پسره رو انداختن تو یه ماشینه دیگه
لحظه دیدنت انگار که یک حادثه بود/ حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت.سیب را چیدمو و در دلهره دستانم/سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت. تا سه بس بود که بشمارمو در دام افتد/گفت یک دو ولی افسوس ۳ را دوست نداشت*آقای جوینی*