2733
2734
عنوان

ترانم خاطره زایمان طبیعی

10282 بازدید | 76 پست

اول اینکه هر کسی منو میشناسه میدونه چه بارداری سختی داشتم نه ماه استراحت مطلقو دوری از خونمو شوهرم از ماه اول ک تهدید ب سقط بودم تا بعدشم  ک ب هفته بالا رسیدم تهدید ب زایمان زودرس شدم ک خواست خدا بود ۳۷هفته پسرم ب دنیا بیاداز هفته ۳۲ دهانه رحمم ۲سانت باز بود دکترمم بهم گفته بود بالاخره صبح اربعین بود ساعت پنج صبح 

رفتم دستشویی امدم بخوابم یه درد پریودی زیر دلم احساس کردم ک تا این چن وقت همچین دردی نداشتم اطرافیانم بهم گفته بودن درد زایمان درد پریودی ولی چون هنوز دردش خیلی خیلی کم بود هنوز باورم نشد ک درد زایمان تا چشامو بستم ی لحظه احساس کردم شلوارم خیسه دست زدم ب شلوار دیدم ارررررررررره ب اندازه یه کف دستم خیس شده باز فکر کردم ترسح رفتم حیاط دیدم بله مثل اینکه کیسه ابم پاره شده حالا از شانسم مامانمو بابام ی روزه رفته بودن واسه کاری شمال خواهرمم ک باردار بود استراحت مطلق بود پیشم بود با دامادمون خلاصه خواهرمو بیدار کردم از ترس سکته کرد گفتم پاشو انگار کیسه ابم پاره شده اول دید گفت ن بابا برو بخواب ترشح دیگ ی دفه دیدیم همینجوری اب داره ازم‌میره خلاصه تند تند پاشدیم .ساک نی نیم ک بسته بودم چند هفته قبلش .خونه خودم ابادان نه ماه ک استراحت مطلق بودم تهران بودم خونه مادرم 

حالا تو راهیم هر چقد زنگ میزنم شوهرم ک بگم پاشوبلیط بگیر بیا مگه جواب میده خلاصه بار ۲۰جواب داد گفتم محمد 😢😢😢😢کیسه ابم پاره شده

گفتش تو باز شروع کردی اونم پنج صبح (این حرفش ب دلیل اینکه تو هفته ها ۲۶ ۲۷ دو بار ب تلقین خودم احساس کردم کیسه ابم پاره شده کلی گریه و زاری  شوهرمم بلیط گرفت امد تهران بعد بیمارستان تست امینوشور گرفتن گفتن منفی بخاطر همین شده بودم چوپان دروغگو )گفتم بخدا این سری دیکه کیسه ابه همینجوری داره میریزه خلاصه شیش رسیدیم بیمارستان مصطفی خمینی تهران نیمه خصوصی بود بنده خدا خواهرمم استراحت مطلق بود رفتیم قسمت زایشگاه ک دیگه خواهرمو نذاشتن بیاد داخل اونم شرایطشو ب پرستارا گفت اونام گفتن اشکال نداره برو دراز بکش شوهرت بیاد دیگه دامادمون رفت وسایلی احتیاج داشتنو خرید ....ماما منو معاینه کرد گفت چقد خوشزایی گفتم چن سانتم گفت ۴ ۵سانت بازی  ..😊😊😊منم خوشحال گفتم از اول واسه من باز بود..بعد گفت دردنداری اصلا 🤔گفتم چرا ولی درد پریودی ن خیلی خیلی زیاد 

گفتم چند زایمان میکنم گفت ده صبح 

ساعت هفت  صبح بستریم کردن دکتر امد منو برد رو تخت معابنه کرد گفتم کی زایمان میکنم گفت نه ونیم ب ماما گفت فول شد بگید من بیام خدافظی کرد رفت من گفتم دکتر کجا میره گفتن میره بیمارستان دیگ واسه زایمان ...بالا گفتم  روز اربعین بود فقط فقط من زائو بودم هیشکی نبود تو زایشگاه دیدم خلوته گفتم کسی دیگ نیست گفتن نه فعلا فقط خودتی ...اول دیدم ی امپول اوردن گفتم امپول فشار اینه ؟😣😣😣😣😣ماما ک خیلی خوش اخلاق بود گفت نه امپول بتا واسه ریه بچت دکتر گفته روند زایمانت سریع فعلا نیازی ب امپول فشار نداری  منم گفتم توروخدا هروقت میخواید امپول فشار بزنید بهم بگید دکتر با ماما عالی بودن تنها فقط ی ماما بالا سرم بود گ بعدم دکتر امد عالی بودن خدا خیرشون بده با اینک دکتر شخصی نگرفتم برخوردشون عالی بود ....دردام اول انقد زیاد نشده بود ساعت شد هشت صبح دردم زیاد شد ولی خدا خیرشون بده ی امپول خواب اور زدن من میخوابیم بیدار میشدم میگفتم وای وای گرفت گرفت دوباره میگفتم ول کرد ول کرد میخوابیدم خواهرم زنگ زد یکی از دوستامون بیاد بیمارستان ..این بیمارستانی ک بودم میذاشتن همراه بالاسرم باشه الان دوستم هی مسخرم میگنه میگه میگفتی گوه خوردم گوه خوردم میخوابیدی دوباره بیدار میشدی 😂ولی من زیاد یادم نیست فقط یادمه چن بار گفتم یا امام حسین 

ساعت هشت معاینه کرد گفت شیش سانتی چن بار ماما امد بهم گفت زور بزن هی تو خوابو بیداری زور میزدم ساعت یه ربع ب نه گفتن نه سانتی دیگ دکترم امده بود دیگ دردم شدید شد دیدم امپول اوردن گفتم امپول فشار گفتن اره 

با حالت گریه😢😢😢 گفتم توروخدا نزنید ماما گفت اگ میخوای سریع زایمان کنی باید بزنیم خلاصه داد میکشیدم میگفتم داااااااااااارم میمیرم دکتر بغل نشسته بود میگفت خداااااااا نکنه تررررررانه 

گفتم پس کی منو میبرید زایشگاه دکتر گفت اینجا زایشگاه دیگه گفتم ن اون قسمتی ک بچه میاد گفت نه ونیم ...ساعت شد نه و نیم نمیخواستم دیگع بشع نه وسی و یک دقیقه دیگه همراهمو بیرون کردن گفتن برو بچه داره میاد دوباره تا دردم میگرفت معاینه میکردن میگفتن تو درد باید معاینه کنیم دکتر منو اورد از تخت پایین گفت نرده ها تخت و بگیر بشبیت یه زور بزن همین کارو کردم رفتیم اتاق اصلی گفتن تا دردت گرفت ی زور بزن منم موقعی ک درد نداشتم میزدم  دیگه میگفتم نمیتونم ماما افتاد رو شکمم این خیلی بد بود  دردا زایمان باز قابل تحمل بود ولی این که فشار میداد خیلی بد بود دیگه خودش فشار داد ک دادم رفت بالا اصلا نفهمیدم کی بریدن ک ی دفه ....نی نی امد 😊😊😊😊گذاشتن بغل دستم کوچولو کوچولو بود گفتم بردارید نیفته دیگ برداشتن بخیه زدن وای وای خیلی بد بود امپول بی حسی زدن ولی هی میگفتم کی پس تموم میشه ماما نی نیو وزن کرد ۲۸۰۰بود گفت چه نی نی سفیدی بیارم ببینیش منم حال نداشتم گفتم نه نه نمیخوام بعد کفت چ مادر بی احساسی هستی 😑😑😑😑



الهی ب حق فاطمه زهرا همه آرزوهاتون براورده بشه🙏🙏🙏 همه غصه هاتون به شادی 🙏🙏🙏🙏همه دردهاتون درمان🙏🙏🙏 همه قهرهام ب اشتی تبدیل بشه🙏🙏🙏 الهی امین الهی امین الهی امین❤


ساعت ده صبح همچی تموم شد دیدم صدادمامانم میاد پشت در منو دید شروع کرد گریه کردن بعدم نی نیو اوردن شوهرمم ساعت هفت شب رسید بیمارستان خیلی حس خوبی بود شوهرمم نگاش میکرد باورش نمیشد ک نی نی منو خودشه  

الان ۷۶روزشه پدر مارو در اورده انقد ک اذیت میکنه 

ان شالله این لحظه ها نصیب همه منتظرا بشه با اینکه بارداری فوق العاده سختی داشتم ولی در کل زایمان راحتی داشتم.. تو زایمان هر چقدم بگی راحت بود درد و ک داری روند زابمان سریع بود ک سه ساعته تموم شد خداروهزاران مرتبه شکر .....اسم پسرمم حسین 

امیدوارم خوشتون امده باشه

الهی ب حق فاطمه زهرا همه آرزوهاتون براورده بشه🙏🙏🙏 همه غصه هاتون به شادی 🙏🙏🙏🙏همه دردهاتون درمان🙏🙏🙏 همه قهرهام ب اشتی تبدیل بشه🙏🙏🙏 الهی امین الهی امین الهی امین❤


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2738

ایشلا که تو تمام مراحل زندگیش خوشبخت باشه

گلم یه سوال دختر من تازه امروز شد ۶۰ روزش واکسن زده بعد تا کی کمپرس یخ بذارم و اینکه کی امکان داره تب کنه

تیکر تولد ۱ سالگی عمرم👪👼
ایشلا که تو تمام مراحل زندگیش خوشبخت باشه گلم یه سوال دختر من تازه امروز شد ۶۰ روزش واکسن زده بعد ت ...

فداتشم 

من ک باور میکنی اصلا نذاشتم جیغ میکشید تا میذاشتم روش

 بخاطر همین کاریش نداشتم پسرم همون روز اول تب کرد ولی پسر جاریم‌چند روز پیش واکسن دوماهگیشو زد اصلا تب نکرد

الهی ب حق فاطمه زهرا همه آرزوهاتون براورده بشه🙏🙏🙏 همه غصه هاتون به شادی 🙏🙏🙏🙏همه دردهاتون درمان🙏🙏🙏 همه قهرهام ب اشتی تبدیل بشه🙏🙏🙏 الهی امین الهی امین الهی امین❤
عزیزم نینیت وزنش اینقدر بود خیلی ریز بود؟ منم الان ۳۷ هفتم وزن نینیمو زده ۲۷۵۰.خیلی نگرانم که خیلی ...

ان شالله تا ۴۰میرسونی بچه ۳۷ ب بالا خوب وزن‌میگیره من تهدید ب زایمان زودرس بودم ۳۷هفته زایمان کردم پسرم بعد شد ۲۷۰۰سه روز بعد زردی گرفت شد ۲۶۰۰ 

الهی ب حق فاطمه زهرا همه آرزوهاتون براورده بشه🙏🙏🙏 همه غصه هاتون به شادی 🙏🙏🙏🙏همه دردهاتون درمان🙏🙏🙏 همه قهرهام ب اشتی تبدیل بشه🙏🙏🙏 الهی امین الهی امین الهی امین❤
راستی عکسشو میذارییییی

الهی ب حق فاطمه زهرا همه آرزوهاتون براورده بشه🙏🙏🙏 همه غصه هاتون به شادی 🙏🙏🙏🙏همه دردهاتون درمان🙏🙏🙏 همه قهرهام ب اشتی تبدیل بشه🙏🙏🙏 الهی امین الهی امین الهی امین❤
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز