خانواده ی شوهرم همه ی خرجاشونو انداختن گردن شوهرم دیگه کم اوردم تاپیک قبلیم دو ساعت پیش اینا گریه کردم گفتم که دیدم شوهرم مخفیانه پول زده ب داداشاش الان زنگ زدم ب شوهرم گفتم گف تو راس میگی من معذرت میخوام بعد خندید گف خداحافظ حالا تصمیم گرفتم زنگ بزنم ب داداش بزرگشون که ۵۰ سالشه که مثلا ابهت داره بگم کمکشون کن جمعشون کن ما خودمون هزار بدبختی داریم یه ماهه خونمون برنج و گوشت نداریم همش پول پول پول میکنن خسته شدیم همین الان این کارو میخوام بکنم بکنم یا ن؟؟ بدون اینکه ب شوهرم بگم بخدا دیگه خسته شدم