من دانشگاه گلستان بودم، و فامیلی پقه اینجا وجود داره paqqe من تا حالا نشنیده بودم ، رفتم سر کلاس ریاضی کنار ی دختره نشستم و داشتم باهاش دوست میشدم ، اوایل ترم بود، یهو استاد حضور غیاب کرد رسید به خانم پقه، یهو زدم زیر خنده و زدم رو شونه دختره هار هار خندیدم و گفتم وایییی فک کردم گفت پخمه، هار هار هار، یهو دختره دستش بلند کرد گفت بله، ینی دلم میخاس زمین دهن وا کنه برم توش، نتونستم دیگه ب چشماش نگاه کنم ینی بد ترین سوتی عمرم بوددد