بیاین واقعا بگین چجوری میشه از حساسیت نسبت به مادرشوهر و خواهر شوهر کم کرد و بیخیالی طی کرد
سلام اول اینکه لطفا لطفا اونایی که جبهه میگیرن هیچی نگن...چه اونایی که طرف مادرشوهرن چه اونایی که طرف عروسن، من اول زندگیم از طرف خانواده شوهرم خیلی اذیت شدم بیش از حد که نمیخوام تکرار کنم... 2سال بعد عروسیم رنگ. زندگیو دیدم رنگ ارامشو دیدم دعوامون باهمسرم صفر شد از خانوادش دور شدیم ولی دلم بحدی رنجیده ازشون نمیتونم ببخشم همیشه بغض دارم بخاطرشون گاها باهمسرم سرد میشم.... تازگیا هم ی بحثی شده زنگ. زده بود منو شکایت کنه ب همسرم صداشو از گوشی همسرم شنیدم ضبط مکالمه ک گفته بود غلط میکنه پسرم تنها بیا خونمون زن هیچکدومتون نیاد من میخام تنها ببینم بچه هامو... خلاصه اینارو شنیدم منم ناراحت شدم با همسرم دعوای شدید کردیم ز اون دعوا به بعد دگ تحملشون برام سخت شده... همسرم تنها نمیره اولا خودش نمیخواد ثانیا هروقت تنها میره بلا استثنا میشینن پشت سرم حرف میزنن ک لاک زده موش دیده شد چرا ب فلانی سلام نداد و... و متاسفانه متاسفانه رو شوهرم تاثیر میزاره حرفشون هرچند کوچکترین اعتراض اونا رو بمن برسونه من اخلاقم بد میشه و ادامه نمیده دگ... حالا میخوام از اونایی که تجربه داشتن بگن چجوری ب ارامش برسم همش پر نفرت شدم پر کینه و ناراحتی... رابطم با همسرم داره خراب میشه دوس ندارم پیشش باشم هرچند اون ناز منو میکشه و همه میگن واقعا شوهرت عاشقته... چجوری بیخیال حرفا و تیکه هاشون بشم شوهرمم سکوت میکنه هیچوقت چیزی نمیگه جلو من بهشون... ولی پشت سرم کلی ازم دفاع میکنه چندین بارم ثابت شده و مادرشوهرمم لو داده ک بخاطر دفاع همسرم از من ناراحته...
