دیگه خیلی خسته شدم...خیلی زیاد...ازممتنفره...نمیدونم چرا...خودش میگه دوست دارم ولی ازممتنفره...کاراش حرفاش...باورمیکنین موهای سرم سفید شدن...ازوقتی باهاش عقد کردم تا الان که یه بچه هم داریم خیلی اذیتم کرده...به بهونه های مختلف...تازگیا هم ناراحتم میکنه دیگه نه معذرت خواهی نه مهربونی هیچی....دیگه دوسم نداره...خیلی خستم...همیشه زن و شوهرای دیگه رو میبینم میگم یعنی ایناممث ما هستن؟ شوهر اینام مث مال من تحقیرشون میکنه ضایعشون میکنه قلبشونو میشکنه....؟ همیشه واسم سواله....دیگه عادت کردم که کسی نازمو نکشه و سرم عصبانی شه و تحقیرم کنه....حالا میدونین جای غیرقابل تحملش چیه؟ اینکه بعدش حق ندارم قیافه بگیرم وناراحت باشم....باید بعد اینکه ناراحتم کرد و قلبمو شکست و حتی گریم انداخت باید بگم و بخندم انگارنه انگار....واقعا اینجوریه یا مشکل منم؟ خیلی اعتمادبنفسم اومده پایین...موقع حرف زدن دیگه سفت حرف نمیزنم،صدام درنمیاد اصلا هیچ لکنت گرفتم......هی خدا....چیکارکنم؟ رفتارای من اشکال داره یا قیافم؟ چرا ازم متنفره....؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم شوهر منم عین شوهر شما بود الان بهترشده فکر میکردم شاید من بهش توجه نداشتم کا اونجور میکرد یهو ...
مث شوهر من....عاشق پیاده روی بودم هرروز میرفتم ولی از وقتی باهاش ازدواج کردم نمیذاره.....عاشق فیلمای خارجیم نمیذاره....دانشگاه چون دوس نداره نمیذاره برم فقط میرم امتحانامو میدم و میام....عاشق دانشگاه بودم......
خودش انقد لهم کرده که اینجوری باشم....باورتون نمیشه قبل از اینکه ازدواج کنم به سوراخ دیوارم میخندیدم ...
همیشه خواسته به همه بفهمونه اون خوبه و من بد. همیشه به خواسته هام اکثر خواسته هام نه گفته انقدر ازش نه و دادو بیداد شنیدم که جرات ندارم ی نظر بدم
چندوقت پیش دعوامون شد فرداش خونه مامانش بودیم سر ی چی ساده بد ضایع م کرد منم دلم ترکید سرش دادزدم (خجالت بکش) یهوساکت شد خواهرش گفت چت بودتو یهو؟؟.بابغض جلو روش گفتم دلم پره . دلم خیلی پره . و دیگه هیچی نگفتم. مامانش اینام اصلا صداشون درنیومد همیشه منو تو این چندسال به صبوری و ساکتی شناختن شنیدن اون داد ازمن براشون تعجب برانگیزبود هی میکفتن چته؟ منم گفتم که بحث مونه ناراحتم میکنه.( در همین حد.. اخه اگه تمام دنیا هم بدونه چ فایده داره طرف باید خودش خوب باشه این مهمه)
خب مگهمجبوری دنبال سرش راه بیفتی؟ کاری به کارش نداشته باش که تحقیر نشی.. واسه خودت برنامه بریز و ...
اتفاقا اصلا کاری به کارش ندارم فقط موقعی که دوس دارم حرف بزنم باهاش اینجوری میکنه....از غر زدنم خوشم نمیاد اصلا غر نمیزنم سرش...هیچوقت تحقیرش نکردم....تو بی پولیش کناربودم و هستم ولی اون روز به روز ازم متنفرتر میشه....خسته شدم.....واقعا دیگه نمیکشم....واسه خودم برنامه میریزم تو خونه خودمو با بچه و درس و آشپزی و نظافت و آرایش سرگرم میکنم ولی من احتیاج به محبت ندارم؟