زمان مجردیم تو خونه کسی نبود و من رفتم سر کمد بابام و فیلمای ایرانی قدیمیشو برداشتم ک ببینم😁از اون باحالا😆
هیچی دیگ داشتم میدیدم یهو رسید ب صحنه ی حسااااس😜😜😜
یهو دیدم از پشت پنجره ک دقیقا روبرو تی وی بود بابام😣😣داره صدام میکنه ک در خونه رو باز کنم.
(پنجرمون رو ب حیاطمون بود وکاملا داخل خونه معلوم میشدو من در پذیرایی رو قفل کرده بودم ک کسی نیاد یهو)
ولی دید دیگ بابام😁
هیچی دیگ تو اون چندثانیه فیلمو دراوردم و نشستم پای کتابم ک مثلا بابا تو اشتب دیدی من هیچکاری نمیکردم😆😆😆
بنده خدا اصلا ب روم نیاورد.فقط منو ب زودی شوهر داد گفت یوقت کار دستشون ندم😁😁😁
تمام🙄