من همیشه دلم از اون میوه ها و گوشتا میخواست😂😂😂
من خوشم نمیومدازش
من داشتم اینجوری نبود ☹
بیست هزار فرسنگ زیر دریا و گوژپشت نتردام هم وحشت میکردم میخوندم کیا این دو تا رو خوندن حسشون مثل من بوده😁
منم کتابشوداشتم هنوزم دارم،برا بچم
وای من سندباد و کتاب کدو قلقله زن و کتاب داستان ۱۴ قاز و کتاب هنسل و گریت و خونه زنجفیلی و .....عاشق کتاب داستان بودم وای همش تو رویا پردازی بودم
گفتی سند باد یاد یه چیزی افتادم عقد دختر خالم بود عاقد اومده بود خونه خطبه بخونه عاقدهم آخوند بود خواهر زادم که اون زمان 6 سالش بود نه که عمامه داشت شبیه سنباد فکر کرده بو حاج آقا سند باده داد زده بود مامان سند باد سندباد اومده بعد رفته بو د به حاج آقا گفته بود چطوری سند باد؟ حاج آقا هم اخماش میره تو هم میگه بچه برو پیش مامانت 😂😂🤣🤣😅😅😅
یعنی همه مون پاچیدیم از خنده به زور خودمون رو نگه داشته بودیم دیگه حاج آقا هم سزیع خطبه رو با اخمای در هم خوند و رفت
من یه کتاب خوندم (پدری که دیگ شد)😐
باباهه فک کنم سمور بود،
پول نداشت برا بچه هاش غذا بخره،خودشو دیگ کرد،زنش بردش بازار فروخت برا بچه هاش غذا خرید
بعد که بچهاش سیر شدن گفتن بابامون کو😁😂
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
