امروز پسرم تب داشت صبح بردمش دکتر از مطب که در اومدیم یه پرایدی کنارم نگه داشت محلش نذاشتم رد شدم حال پسرم خیلی بد بود صدام کرد گفت خانوم می خوام ادرس بپرسم وقتی برگشتم اونجاشو در اورده بود بیرون امیدوارم هدچ وقت تو زندگیش خوشی نبینه حالم زد بود بدترش کرد😭😭😭😭
این تازه از خاطرات دیگه ام بهتر بود ولی یه سالی میشه عهدک دم باخودمکه دیگه نزارم هیچ وقت تکرار بشه....همیشه میچسبم به شوهرم میرم بیرون اینجاااا ایران است!!!
فقط من موندم اونایی که مانتو کوتاه و...میپوشن اتفاقی براشون نمیوفته؟
ماگذشتیم و گذشت آنچه تو باما کردی...توبمان و دگران وای به حال دگران.....😔
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
اولندش اونا عادت کردن پول مفت بگیرن و کار تو خونه خواهرت زحمت داره دومن هر موقع اومد درو باز نکن بزا ...
آره عادت کردن به مظلوم نمایی و مفت خوری .اتفاقا تصمیم گرفتم دیگه درو باز نکنم بهش هم گفتم اوضاعمون خراب شده اصلا به رو خودش نمیاره میگه همینکه به امثال من کمک میکنی خدا براتون جور میکنه
یه بار حامله بودم من هیچ وقت سوار ماشین های شخصی نمیشم اون روز هوا سرد بود یه پیر مرد ۶۰ساله نگه داشت پیش خودم گفتم این که پیرمرده کاری نمی کنه سوار شدم پیر مرده تو راه هی می گفت پول لازم نداری من احمقم هی تشکر می کردم ازش آخرشم دیدتو باغ نیستم گفت بریم خونه من کارم زود تموم میشه اینقدر کوبیدم شیشه ماشینش نگه داشت نمی دونی با چه حالی رسیدم خونه