خانم خوشگلایی که حس میکنن زندگیشون سرد شده بیان یه لحظه

درد من غرور خورد شدمه مریم منم اولا مثه تو بودم عاشقش بودم بو میکردم تنشو کم کم دور تر شدیم بدتر شدیم ولی الانم دوسش دارم بین طلاق و غرورم و زندگی باهاش موندم

از اولش اینطوری بود ،؟؟

درکت میکنم

باید باهاش حرف بزنی خیلی جدی و منطقی اگه خودت نمیتونی به ی بزرگتر بگو باهاش حرف بزنه و برخورد کنه 

مجبورش کن برید مشاوره 

دو ماهه گوشیش رمز دار و اثر انگشتیه حالم خیلی بده

کارهایی ک رویا گفت رو انجام دادی؟

@گلبوته__خانوم    

س‍لام گلبوته جون

امیدوارم باشی و پیاممو بخونی به راهنماییت احتیاج دارم 

سلام سال نوی شمام مبارک گلم.. چی شده گریه چراااا

یا خدا... چ شرایط بدی    

عزیزم من کما بیش پستهای اینجا رو و شما رو خوندم.

این پستت من رو یاد پدرم انداخت که الکی یه هو گیر میده و بد و بیراه میگه. گلم، شوهرت نیاز ب دکتر داره. فک میکنم تو تا حدی که میتونستی تلاش خودت رو کردی. باید اون درست بشه. روانپزشک، مشاور، باید کمک کنند به این وضعیت. از پس خودت تنها بر نمیاد

زهره خانوم جون

منم دارم از دست جاری بی اخلاقم خل میشم.

فک کردم فقط جاری من اینقد بی ملاحظه و بی ادبه

امان از دست این جاری های لج درآر

امان امان امان

اومدیم سفر خیر سرمون

قبل از عید با خانواده خودم رفتیم سفر، واسه بعد از عید گفتیم با خانواده همسری بریم سفر ، این رو هم بگم که سه سال پیش هم که یه سفر دسته جمعی داشتیم ، فاتحه خوند به اعصاب همه.

این یه هفته ای که گذشت اینقد کلافه شدم که خدا میدونه.

مثلا بارداره ،اما فقط واسه آشپزی یا انجام وظیفه ای که باید انجام بده، بعد با طلب کاری تموم میگه من نمیتونم، چه انتظارا دارین ازم ،ولی واسه گشت و گذار از ما که سالمیم بیشتر جون داره.

 ریز ریز در حال بی ادبی و اعصاب خورد کنیه.دیشب رفتیم کلبه گرفتیم واسه اقامت ، یکی واسه خانوما یکی واسه آقایون ، میگه تو قسمت خانوما چادر میزنم تا همسرمم بیاد پیشم، از اول سفر هم میگه من به همسرم بد ویاری دارم ، از بوش حالم بد میشه.🤨

از اول سفر من و مادر همسری و بقیه جاریها داریم آشپزی میکنیم ، بعد هی ارد میده ، پیازداغش چیپسی باشه ، زردچوبه اش کم باشه ، گوشتش اونجوری پخته بشه.

ینی خدایی نوبرشو آورده ، اونم بچه چهارمشه ها، نه اینکه اولیه باشه.

تو بازار یا جای دیدنی که بریم همیشه خدا تافته جدابافته اس ، خودش گم میشه ، بچه هاش رو ما باید ببریم تا گم نشن.🙄

وقتی میاد خونمون خیلی رسمی ازش پذیرایی میکنم ولی وقتی میریم خونشون باید خودمون پاشیم آشپزی کنیم ، هر حرف چرت و بی ادبانه ای رو با چهارتا ببخشید میگه ، نه احترام پدرشوهر مادرشوهر داره ، نه احترام شوهرشو.

جالب اینجاس اونقد بی ادبه که همه از دهن پارگیش میترسن و باهاش دهن به دهن نمیشن.

مادرشوهرم از دستش داره خون گریه میکنه.

تازه ویار کردن بعد از سفر بیان سمت ما، 

همه تصمیم گرفتیم دعوتش نکنیم.

لنگه جاری من

اونم باردار شده دو ماهه

همیییییببشه خدا از همه توقع داره ک کلللللللللللللیییییی تحویلش بگیرن حالا که من خیلی تحویلش نمیگیرم ناراحت شده و اسب شاه ؛ یابو

اون شب کلی گله کرده به برادر شوهرم و زنش و مادر شوهرم

اونا هم در جواب گفتن چرا باید برات مهم باشه ک تحویلت نمی گیره و توپیدن بهش 

خلااااصه

اینجور ک حرف زده و گله هایی ک کرده معلومه اعتماد به نفس نداره و عقده تحویل بازار داره

بعد جالب اینجاست ک از هر پنج تا دعوای بیخودی ک درست میکنه بین خودشون دو دفعه رو کتک میخوره ( از بس ک میره رو مخ شوهرش و اونو داغون میکنه ) بعد گفته من توی این دوازده سال زندگی تا حالا از ابوالفضل کتک نخورده بودم ک بخاطر مریم اون شب ابوالفضل منو زده😐😐😐

۴۸ ساعت رو مخ شوهرش بوده و  میگفته ک چرا نمیری ب زن داداشت بگی ک چرا ب من دست نداده چرا بی احترامی کرده  هزاران چرا و هزاران داستان 

منم امروز بهش پیام دادم گفتم به داداش بگو هر وقت تونست و وقت داشت یه ساعت بیاد اینجا بی زحمت کارش دارم ؛ خودت هم بیا 

حالا بیاد بپرسم ببینم کی بهشون بی احترامی کردم 

کارها و بی احترامی های زنش رو براش رو کنم تا بفهمه ک زنش کیه و چه آدمیه 

من تا اونجا ک درک و شعور دارم بهشون احترام گذاشتم و مطمئنم مقصر نیستم ؛ چون ک اون جور ک اون میخواد تحویلش نمیگیرم  اسمش شده بی احترامی

وای این چند روزه چه اتفاقایی افتاده خدا بهتون صبر بده با داشتن این جاری های پرو و خوخواه ... واقعا سخته ...