2752
2734
عنوان

خانم خوشگلایی که حس میکنن زندگیشون سرد شده بیان یه لحظه

| مشاهده متن کامل بحث + 1326865 بازدید | 33786 پست
گلبوته جون ببخشید زیاد سوال میپرسم یه مشکل بزرگ دیگم دارم که نمیدونم چطور حلش کنم و اون خونواده همسر ...

سلام عزیزم 

متاسفانه کاملا رفتار شما اشتباست 

بهتره در برخورد با خانوادش خوددار باشین 

برگرد عقب و دوباره شروع کن 


شما هم متقابلا دارین تیزی دندون نشون میدین 

اصلا انتظار حمایت همسرتون رو نداشته باشید .یا اینکه به طرفداری از شما بره به خواهرش تذکر بده ، در ضمن شما همسرشی و زورش فقط به شما میرسه 


امیدوارم تو فکرت این نباشه که شوهرتو از خانوادش دور کنی !!!

راستی شما چند سالته ؟ با صحبت هاتون حس کردم سنتون کمه و تازه ازدواج کردید درسته؟

‏همه فکر میکنن من رازدارم ولی واقعیت اینکه من یادم میره چی گفتین🤦🏻‍♂️😂
سلام گلبوته عزیزم 😍😍😍😍 دلم‌خیلی برات تنگ شده بود کجا بودی این مدت 😔😔😔😔 دعا میکردم مشکل خاص ...

سلام پریسا جون 

قربونت برم مهربون

اواخر خیلی کم میومدی تاپیک 

خوبی جانم ؟ حال دلت خوبه ؟ 

به مریم میگم تگت کنه 

‏همه فکر میکنن من رازدارم ولی واقعیت اینکه من یادم میره چی گفتین🤦🏻‍♂️😂
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



#جسارت

🍃🍃🍃🎈🍃🍃🍃

وقتى روز جديدى شروع مى‌شود، جرأت كن و قدرشناسانه تبسمى كن.

وقتى به تاريكى رسيدى، جرأت كن و اوّلين كسى باش كه شمعى روشن مى‌كند.

وقتى بى عدالتى وجود دارد، جرأت كن و اوّلين كسى باش كه آن را محكوم مى‌كند.

وقتى به دشوارى برخوردى، جرأت كن و به كارت ادامه بده.

وقتى به نظرت مى‌رسد زندگى دارد به زمينت مى‌زند، جرأت كن و با مشكل سِتیز کن.

وقتى احساس خستگى و نااميدى مى‌كنى، جرأت كن و به راهت ادامه بده.

وقتى زمانه سخت مى‌شود، جرأت كن و از آن سخت‌تر شو.

وقتى پایان یک عشق آزارت مى‌دهد، جرأت كن و دوباره عاشق شو.

وقتى كسى را در رنج ديدى، جرأت كن و او را التيام بده.

وقتى كسى را ديدى كه گم شده است، جرأت كن و راه را به او نشان بده.

وقتى دوستى به زمين افتاد، جرأت كن و اوّلين كسى باش كه دستش را به سويش دراز مى‌كند.

وقتى احساس شادمانى مى‌كنى، جرأت كن و دل كسى را شاد كن.

جرأت كن و به بهترين كسى كه مى‌توانى، تبديل شو...


جرأت کن!...



‏همه فکر میکنن من رازدارم ولی واقعیت اینکه من یادم میره چی گفتین🤦🏻‍♂️😂
سلام عزیزم  متاسفانه کاملا رفتار شما اشتباست  بهتره در برخورد با خانوادش خوددار باشین&nb ...

راستش نه خیلیم سنم کم نیست 30 سالمه و حدود 3 سال که ازدواج کردم ولی باور کن خواهراش اینقد رو مخمن که نگو شاید درستش اینه که من بهشون محبت کنم ولی اونا خ رفتاراشون زننده اس مثلا سری قبل اومدن خونمون ما تازه خونه خریده بودیم گفتم همه چیزو کنار بزارم خ با روی خوش ازشون استقبال کردم اونا اصلا با من صحبت نکردن فقط به همسرم خونه جدید تبریک گفتن ولی باز من رفتم پیششون خودم باهاشون حرف زدم و.. و موقع رفتن هم با من خداحافظی نکردن شما باشید بهتون برنمیخوره منی که همش مشغول پذیرایی ازشون بودم...این یه نمونه کوچیک از رفتارشونه کافی ده دقیقه پیششون بشینی فقط کارشون تعریف از خودشونه یا میگن ما خ خوشگلی و کی بهمون گفته خ خوشگلی و... یا ما خ هنرمندی حالم آدم بد میشه هر کی از فامیلام دیدنش میگن این یه مشکل روانی چیزی داره چرا اینقد از خودش تعریف میکنه الان اینقد حس بدی نسبت به مخصوصا دو تا از خواهراش دارم که اسمشون میاد حالم بد میشه خواهرش که خ باهاش مشکل دارم قبل ازدواج تو دانشگاه شاگرد خودم بوده یه مدت دانشگاه تدریس میکردم  

کاش آدم ها فقط اجازه داشتند یه چهره داشته باشند... 
2731
سلام پریسا جون  قربونت برم مهربون اواخر خیلی کم میومدی تاپیک  خوبی جانم ؟ حال دلت خوبه ...

مرسی عزیز دلم 

حرفای قشنگت اون موقع باعث شد هر سری ک تو زندگی زمین میخوردم دوباره بلند شم و یا علی بگم 

از اون موقع چند بار به مشکل خوردم ولی تسلیم نشدم 😌

ان شاالله همه روزای خوب بیاد تو زندگیشون 🌸🌸
مرسی عزیز دلم  حرفای قشنگت اون موقع باعث شد هر سری ک تو زندگی زمین میخوردم دوباره بلند شم و یا ...

این قوی بودن خودته نشون میده 

تو با هر ضربه زندگی بلند شدی و بهش دهن کجی کردی و گفتی قدرتت همینقدر بود ؟ 

اینکه هر دفعه تحمل کردی و امیدوار ادامه دادی حتی باعث شد منم به روحیه قوی ای که داری غبطه بخورم 

‏همه فکر میکنن من رازدارم ولی واقعیت اینکه من یادم میره چی گفتین🤦🏻‍♂️😂
راستش نه خیلیم سنم کم نیست 30 سالمه و حدود 3 سال که ازدواج کردم ولی باور کن خواهراش اینقد رو مخمن که ...

در سال چند بار میبینیشون ؟ 

چند بار تلفنی صحبت میکنی ؟

چندبار میری خونشون یا دعوتشون میکنی ؟ 

ببین عزیز دلم کمی حساسیتت رو نسبت بهشون کم کن 

هر دفعه خواستن عمدا اذیتت کنن با لبخند نگاشون کن 


بهشون این حس رو بده که شکست خوردن و نتونستن اثر منفی روت بزارن 

هدفشون اینه که با آزار اذیت صبرتو لبریز کنن و تنش بیارن تو زندگیت 

وقتی تو از دستشون عصبانی باشی مسلما دیوار کوتاهتر از شوهرت پیدا نمیکنی 

اونا هم خوب میدونن ، این جر و بحث های بین تو و شوهرت باعث سردی میشه تو زندگیتون 

نزار موفق بشن 

هر وقت اذیتت میکنن بلند بخند یا فقط لبخند بزن 

و تو دلت بگو همتون برین به درک 

اصلا برام مهم نیستیم و نمیتونین روزم رو خراب کنید 


پیش شوهرت به هیچ عنوان بازگو نکن

چون طبق تجربه پشت خانوادش در میاد و این بیشتر ناراحتت میکنه 

پس چه کاریه سری که درد نمیکنه رو که دستمال نمیبندن 

مردی که پشتت نیست چرا پیشش دردودل میکنی ؟؟؟

‏همه فکر میکنن من رازدارم ولی واقعیت اینکه من یادم میره چی گفتین🤦🏻‍♂️😂
این قوی بودن خودته نشون میده  تو با هر ضربه زندگی بلند شدی و بهش دهن کجی کردی و گفتی قدرتت همی ...

اللهی قربونت برم 

من از وقتی تو گروه شما بودم دیدم ک خیلی خانوما مث خودم مشکل دارن ولی هیچوقت کم نمیارن منم تصمیم گرفتم مث شما باشم 😍

ان شاالله همه روزای خوب بیاد تو زندگیشون 🌸🌸

سلام به همه. مدتها بود این تاپیک رو میخونم استفاده کردم خیلی ازش خدا خیر بده به گلبوته جون. 

ببخشید گلبوته جون یه سوال داشتم گیج شدم بس سرچ کردم برا ماساژور برقی.

شما ماساژوری که گرفتین راضی هستین ازش؟


لطفا مارکش رو میگین چی هست؟


در سال چند بار میبینیشون ؟  چند بار تلفنی صحبت میکنی ؟ چندبار میری خونشون یا دعوتشون میکنی ؟& ...

مرسی عزیزم بله خ کم میبینمشو ن چون یه شهر دیگن و تلفنی اصلا باهاشون صحبت نمیکنم درسته همین کارو میکنم از راهنماییت ممنونم عزیزم خ لطف کردی 

کاش آدم ها فقط اجازه داشتند یه چهره داشته باشند... 

عاای بود

سپاس

خدایا امیدم تویی پس نگاهی به دل شکسته م کن تا همه بفهمن من تورو دارم،خدایا میگن خدا وقتی دوست داره صدای یه بنده شو زیاد بشنوه دیر آرزوشوبرآورده میکنه ولی اخه اگه دوستم داری چرا طاقت دیدن ناراحتی هامو داری؟خدایا نمیگم بنده ی خوبی برات بودم ولی بدهم نبودم وقتی برمیگردم به عقب می بینم آدمای بد گیرم انداختی.خدایا همه جوره دوست دارم پس همه جوره هوامو داشته باش.خدایا نگاهی به تنهایی هام بندازکه همیشه با اشک سپری میشه دیگه خسته شدم وقتی مامانم یا آبجیام بهم زنگ میزنن صدامو عوض میکنم نفهمن گریه کردم وهزاران حرف دیگه که بین منو توخودمونی هست.                     دوستت دارم محبوب من

چقدر خوبه که من این تاپیک رو پیدا کردم.

متوجهه شدم عزیزی بنام گلبوته جواب بچه ها رو میده منم میتونم بااجازتون مشکلم رو مطرح کنم؟

ماماناچه حسی دارید وقتی بچه توشکمتون تکون میخوره باتصورشم قلبم میریزه موهای تنم سیخ میشه دیگه صبرم تموم شده گذشت اون جونیم بچگیم خوشگلیم شدم یه زن بالغ و پخته که هنوز هیچکس بهش نگفته مامان.منم دیگه خسته شدم بعضی شبا برا خودم رویامیبافم خودموحامله تصور میکنم وای که چه حس خوبیه دکترا جوابمون کردن گفتن فقط جنین اهدایی شوهرم دیگه ازسرش افتاده میگه دیگه حس بچه نداره خسته شدم از بس برای بچه خواهر و برادر و خواهرشوهر مادری کردم و خودم یواشکی مادرشون تصور کردم که چه حسی دارم اگه بچم باشه از عمق وجودم براشون مادری کردم ولی اونابه من نمیگن مامان.اونا بعدازچندساعت منو پس میزنن و میگن مامانمومیخام اونجاست که میفهمم من چقدرتنهام چقدر بی کس.راستی اگه بمیرم کی میفهمه من نیستم حسرت خیلی چیزاموند رودلم برای منم بادلای پاکتون دعا کنید تا خدا معجزشو نشونم بده😢😢

گلبوته عزیزم مشکل من خیلی بزرگه و بنظر خودم لاینحل ولی خب شاید بشه درستش کنم و راهشو بلد نیستم 

من یه ازدواج ناموفق داشتم بعد دوباره ازدواج کردم همسرم از یه شهر دیگه هست و ناباروره روز اول گفت بایدعمل کنه و درست میشه ماازدواج کردیم و رفتیم تهران برای سکونت 5سال تهران بودیم ولی چون همسرم وکیله هنوز تو شهرخودشون پرونده داشت و ما تقریبن هر هفته میومدیم شهر همسرم که کاراشو انجام بده 1ماه یا 2هفته میموندیم 5سال زندگی کردیم تهران همش تو جاده همش خونه مادرشوهر این سال آخر که تهران بودیم بهتر بود کمتر رفتو آمد کردیم ولی خی بازم هفته هفته میموندیم منم که شرایط کارش رو نمیدونستم قبول میکردم که بریم خیلی بحث و دعوا پیش اومد چندبار خانواده شوهرم بهم فحش دادن منم جوابشون رو دادم ولی گفتم من دوستون دارم شمامثل خانوادمید و رفتم عذرخواهی ولی همسرم دنبال عمل برا بچه دارشدن نمیرفت میگفت درستو بخون تا یه جا قبول بشی الان برای بچه زوده اونموقع من 27 و همسرم 35ساله بوده گفتم باشه به هرحال حتی 1بارم توی این 5سالی که تهران بودیم نرفتیم دکتر تااینکه من استخدامی بانک قبول شدم تو شهر خودم باذوق اومدم شهرخودم به کل بچه رو فراموش کردم الان نزدیکه 1سالو نیمه من تو شهر خودم هستم به محض قبولی من همسرم هم آزمون تو شهر خودشون که خواهراش و پدرمادرش هست قبول شد و رفت شهر اونا ولی اثاث و زندگی تو شهر من بود اونجا من خونه داشتم و رفتیم تو خونه من حالا اول بدبختی و بیچارگی منه خواهروبرادرش که مجرد بودن و خواهرش که فوق العاده حسود بود رو برد سرکار خودش والان باهم کار میکنن این وسط فقط 5شنبه جمعه میومد پیش من تا من بتونم انتقالی بگیرم شرایط همینه پیش روانشناس رفتم گفت بند ناف عاطفیش از خانوادش پاره نشده و احساس میکنه پدر اون خانوادست حالا حدود2ماه پیش ازطرف اداره بهم چندکیلو برنج دادن که 20کیلوشو برا مادرشوهرم بردم بعداز 10روز میخاستم شوهرم روببینم و بعداز2ماه خانوادش رو رفتم خونشون شب میخاستیم بخابیم خواهرشوهرم رفت اتاق مادرشوهرم بااون یکی خواهرش هم رفتند تو اون یکی اتاق جای منو انداختن تو حال منی که 10روز به 10روز شوهرم رو میبینم تو حال باید میخابیدم ناراحت شدم به شوهرم گفتم به خواهرت بگو بیادبیرون مابریم اتاق بااکراه و غرغر انگار دوسنداره به این خواهرش حرفی بزنه همه جا دکترو دوا و درس و همه چی شوهرم سامورتش کرده ولی نمیدونم چرا جرات اینکه بهش بگه تو رو نداره رفت گفتو خواهرش گفت نه تو حال بخابید منم ناراحت شدم و ماشینمو روشن کردم 12شب راه افتادم بیام شهرم شوهرم اومدو گفت میرسونمتو برمیگردم گفتم چرا برمیگردی خونه و زندگیمون شهر منه فردا جمعس خلاصه جیغ و داد و برگشتیم خونه مادرشوهرم به شرطی که شوهرم بره خواهرش رو بیاره بیرون بخابه مابریم اتاق رفتیم تواتاق خابیدیم 6صبح خواهرش اومد تو اتاق اونقدر سروصدا کرد بشقاب آورده بود میکوبید رو میز یا بلند بلند سیب میخورد و هیچی بیدارشدم به شوهرم گفتم تونستی بخابی گفت آره مگه چی شد حالا دروغ میگفتا...هیچی رفت پیش مادرشوهرم نشستم و گفتم مامان تورو خدا به پسرت بگو بره دنبال درمان من بچه میخام به حرف شماگوش میده6ساله به حرف من گوش نداده یهو مادرش داد زد بیخود لازم نکرده خدا بخاد میده کدوم دکتر تو روز اول میدونستی بچه دار نمیشه به حرف من گوش میداد تورو تاحالاصدباره طلاق میدادگریه کردم و برگشتم شهر خودم تک وتنهادیگه هم گفتم رفتوآمدنمیکنم بماندکه تواین مدت همش شوهرمو همه عروساشو دعوت کردشامو ناهارو کسیکه به من میگفت مارسم دعوت نداریم خودتون هروقت خاستید بیایید حالا همش مهمونی میگرفتوشوهر منم دعوت میکرد شوهر بی غیرت منم میرفت.حالا چندوقت پیش ما دعوامون شد من عصبی و پرخاشگر شدم بخاطر شرایط بد و زندگی بدم دعوامون شد و اون رفت شهر خودش الان 1ماهه نیومده اصلن خبری ازش نیست به من پیام داده تو برای من زن نمیشی من نمیخامت گفتم خب طلاقم بده میگه برو دادخواست بده تاحالا صدبار منو برده دادگاه که طلاق بده ولی نداده.الان خیلی حرس میخورم دارم نابود میشم میدونم اگه بهش زنگ بزنم دوباره میگه بایدبری از خانوادم معذرت خواهی کنی یاگستاخ میشه و برامن شرطو شروط میزاره نمیدونم چکار کنم که هم ادب بشه و هم دست ازسرخانوادش برداره بچسبه به زن و زندگیش راستی بعداز قهر من باخانواده شوهرم یه خونه تو شهرشوهرم اجاره کردیم که نره خونه مادرش اونم قول داد نره ولی همش اونجاست همش سنگ اونارو به سینه میزنه میگم خواهرتو از کار بیرون کن اون حسوده اونجا نباشه میگه تورو طلاق میدم نه خواهرمو وااااای دلم خیلی پره حالا بگید من چکار کنم

ماماناچه حسی دارید وقتی بچه توشکمتون تکون میخوره باتصورشم قلبم میریزه موهای تنم سیخ میشه دیگه صبرم تموم شده گذشت اون جونیم بچگیم خوشگلیم شدم یه زن بالغ و پخته که هنوز هیچکس بهش نگفته مامان.منم دیگه خسته شدم بعضی شبا برا خودم رویامیبافم خودموحامله تصور میکنم وای که چه حس خوبیه دکترا جوابمون کردن گفتن فقط جنین اهدایی شوهرم دیگه ازسرش افتاده میگه دیگه حس بچه نداره خسته شدم از بس برای بچه خواهر و برادر و خواهرشوهر مادری کردم و خودم یواشکی مادرشون تصور کردم که چه حسی دارم اگه بچم باشه از عمق وجودم براشون مادری کردم ولی اونابه من نمیگن مامان.اونا بعدازچندساعت منو پس میزنن و میگن مامانمومیخام اونجاست که میفهمم من چقدرتنهام چقدر بی کس.راستی اگه بمیرم کی میفهمه من نیستم حسرت خیلی چیزاموند رودلم برای منم بادلای پاکتون دعا کنید تا خدا معجزشو نشونم بده😢😢

سلام وقت همگی به خیر و شادی من می خوام برای ملکه شدن تلاش کنم اتفاقای زیادی برام افتاده بالا و پایین زندگیم زیاد بوده یه مورد اورژانسی دارم شوهرم با شوهر خواهرم قهره و دعوا کردن از من توقع داره به اون سلام نکنم دیشب فامیل همه بودن یه سلام ساده جواب دادم خونه مامانم بودیم شیرینی به همه تعارف کردم میگه چرا خلاصه ظهر بیاد تلافیشو در میاره بحث و دعوا راه می اندازه جلو بچه ها چکار کنم؟ ۱۴ سال ازدواج کردم خیلی بد دهن و عصبیه البته خیلی نسبت به اوایل بهتر شده با خانوادش هم مشکل دارم ولی همیشه از اونا حمایت می کنه خیلی گوش به حرف اوناست ممنون میشم راهنمایی کنید

سختی های زندگی بی حکمت نیست و پشت مشکلات و سختی های زندگی حکمتی الهی نهفته است که شاید بر ما پوشیده باشد
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز