حبس ابد
محکوم به حبس ابدی در دل من
تا هست نفس،بمان ،مشو قاتلِ من
زندانم و دل خوشم به این زندانی
رؤیای منی ستاره ی محفل من
گر پیر و خراب و خسته ام، حرفی نیست
ویران شده ام چو موج،ای ساحل من
خواهی و نخواهی شده ای چشمه ی نور
در ظلمتِ چاهِ دل ، مهِ کاملِ من
هرگز مگریز از برِ من جانا
مختومه کن آن زندگیِ باطلِ من
محکوم به حبس ابدم در ظلمت
گر پرتوی لطفت نشود شاملِ من