2737
2734
عنوان

شنگول و منگول و حبه ی انگور,,,,

| مشاهده متن کامل بحث + 405 بازدید | 30 پست


قرعه کشی بانک ملی یه ویلا ببرم ، اینجاست که می گن شتر در خواب بیند پنبه


دانه ، البته نمی دونم شایدم اینو نمیگن ، یه چیز دیگه میگن ، اصلا به من چه ، من


چه می دونم چی میگن ) . خلاصه عزیزان من ، بزغاله ها روی تراس در سکوت


مطلق نشسته بودند و چشمشون به جاده خیره شده بود. کم کم از دور یه صدایی


شنیدند ، بعله صدای بوق ماشین بود ، انگار حمید عروسیه عمش بود ، یه ریز بوق


می زد : بوق بوق بوبوق بوق و صداها نزدیک و نزدیکتر شد . وای خدایا چه سمند ی


بود ! سمند سال 86 قهوه ای لیزری ، جون می داد واسه ویراژ دادن تو کوچه پس


کوچه های شهرک غرب ، مثلا" بری ایران زمین مثل منگولا هی دور بزنی ، (اونایی


که باید بگیرن من چی می گم ، حتما "خودشون متوجه شدن!!!!!!! ) . خلاصه


عزیزان گل من ، جونم براتون بگه که ناگهان حبه انگور هیجان زده شد و با کله به


یا عماد من لا عماد له,,,,

و با کله به


سمت در ورودی دوید ، تا شنگول و منگول بخوان بگیرنش ، اون در رو باز کرد .


چشمتون روز بد نبینه حمید که از ماشین پیاده شد ، حمید نبود که ، بعله درست


حدس زدید آقا گرگه بود . گرگه پرید حبه انگور رو گرفت و گفت : آی نیم وجبی


راست بگو ببینم بلاخره مامانت چند تا النگو داره ؟ حبه انگور که از وحشت 4 ستون


بدنش می لرزید گفت : 28 تا دست راست ، 17 تا دست چپ. گرگه در حالی که از


تعجب چشمهاش گرد شده بود گفت : بی مادر بمونید الهی ، داغ النگوهاش به


دلتون بمونه الهی ...... و گردن حبه انگور را فشار داد . حبه انگور فریاد کشید :


آتیش به جونت بگیره ولم کن . گرگه گفت : خفه صدای بچه نیاد و سپس با یه


حرکت ناجوانمردانه حبه انگور رو بلعید . شنگول و منگول که این صحنه ی خفن رو


دیدند ، خیلی ترسیدند ، به سمت حیاط پشتی خونه فرار کردند ،

یا عماد من لا عماد له,,,,

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

ولی گرگه از


اونها زرنگ تر بود ، پرید و منگول و گرفت : منگول گفت : تو رو خدا منو نخور ........


آقا گرگه : می خورمت .... منگول : آخه من مشکل دارم ، اگه منو بخوری دل پیچه


می گیری . ..... آقا گرگه : واسه چی ؟ مشکلت چیه ؟ ...... منگول : آخه من


دماغم پره ، اگه منو بخوری مریض میشی بدبخت ، معده درد می گیری ....... آقا


گرگه : اشکال نداره ، آلومینیوم ام ژ دارم تو نگران من نباش....... منگول : مطمئنی


؟ خیالم راحت باشه که به سلامتیت لطمه نمی خوره ؟....... آقا گرگه : آره عزیزم ،


خیالت راحت ، بهت قول شرف می دم و در کمال متانت و ادب منگول رو بلعید ......


وای وای وای چه صحنه ی دلخراش و جگر سوزی بود ، خدا نصیب دشمن آدم هم


نکنه ، چه برسه به بز آدم ! منکه طاقت دیدنشو ندارم .


خوب داشتم می گفتم : از اونجا که شنگول از همه باهوش تر بود و تو مدرسه ی


تیزهوشان زرت و زرت شاگرد ممتاز می شد ، یه فکربکر به سرش زد . پرید رفت تو


حموم و تو وان پر از آب دراز کشید 

یا عماد من لا عماد له,,,,
2728
2738

. گرگه بدجنس دله همه جا رو گشت و گشت و


گشت تا به حموم رسید ، در و باز کرد و دید شنگول تو وان خوابیده ، بهش گفت :


ای ول بابا ، نظافت خوب چیزیه شنگول !..... شنگول گفت : منکه شنگول نیستم


..... آقا گرگه : پس کی هست ؟..... شنگول : من سگ ماهیم ....... آقا گرگه :


راست می گی ؟ ...... شنگول : کاستو بیار ماست بگیر .... آقا گرگه : دروغ نگو تو


شنگولی و پرید شنگول رو با تمام هوش و ذکاوت پنهانش بلعید . بیچاره گرگه ، هم


خسته شده بود هم خوابش میو مد و هم دل درد گرفته بود . ولی چون به منگول


قول داده بود اول قرصشو خورد بعد یه خمیازه کشید و پرید تو تخت خانم بزی و به


خواب خوش فرو رفت . 1 ساعتی گذشت . خانم بزی که خیلی لوند و خوشگل


شده بود 

یا عماد من لا عماد له,,,,

در حالی که تو دلش با خدا راز و نیاز می کرد و می گفت : خدایا بارالها،


از سرلطف و کرمت به من حقیر رحم کن و با این قیافه ی جدید یه شوهر دبش و


فابریک نصیبم کن . من بز قانعی هستم اهل زندگیم شرایط خاصی هم ندارم ، فقط


جوون باشه ، پولدار باشه ، مهندس باشه و از همه مهمتر بی پدر مادر باشه که


اصلا" حوصله ی مادر شوهر خواهر شوهر رو ندارم ...... به خونه رسید ، دید وای در


بازه بند دلش پاره شد با دلهره رفت تو و متوجه شد که بچه ها نیستند ، عصبانی


شد و گفت : ور بپرید الهی ، داغتون به دلم بمونه الهی ، درد بی درمون بگیرید


الهی ، ایدز بگیرید الهی ... دق مرگم کردید ، آخه تا وقتی اون بابای خدا بیامرزتون


زنده بود از دست اون و فک و فامیلاش می کشیدم حالا هم که اون به رحمت خدا


رفته و شرش از سرم کم شده ، شما ها جوون به سرم کنید . ای خدا ، اینار و هم


بکش تا من راحت شم . همینطور که غر غر می کرد صدای خروپف شنید .


یا عماد من لا عماد له,,,,


گوشاشو تیز کرد ، صدا از طبقه ی بالا بود . خانم بزی ترسید ، آسته آسته از پله ها


بالا رفت به اتاق خواب رسید ، یکهو چشمش به آقا گرگه افتاد و دید شکمش مثل


شکم کبری خانم که پارسال 6 قلو زائیده بود ورم کرده . شصتش (نمی دونم


شایدم سبابش )خبر دار شد . رفت گوش گرگه رو گرفت و گفت : یالا ای ظالم ، ای


نامرد ، ای بدذات بچه هامو پس بده ..... گرگ: دهه زرنگی؟ نمی دم ، تازه


خوردمشون ...... خانم بزی: کوفتت بشه الهی ، نده به جهنم به درک اسفل


السافلین ، منم الان زنگ می زنم 110 تا پلیس بیاد....... گرگه : هه هه هه چرا


110 زنگ می زنی ؟ مگه 3 تا نیستند ؟ خوب زنگ بزن 330 تازه تا پلیس بیاد، بچه


ها 2 سری بازیافت شدن!!!!


یا عماد من لا عماد له,,,,


خانم بزی زنگ زد 110 : گارد کوهستان بفرمائید....... خانم بزی : الو آقا پلیس گرگه


بچه هامو خورده .....پلیس : خوب این که چیزی نیست حتما " گرسنه بوده ......


خانم بزی : حالا من چیکار کنم ؟ ..... پلیس : بهش بگو بچه ها رو تف کنه تا ما


بیاییم .... خانم بزی : شما کی میاین؟ ..... پلیس : تا فردا شب حتما " میایم ....


خانم بزی: باشه خدافظ ...... پلیس : خدافظ ... خانم بزی به گرگه گفت یالا بچه


هامو تف کن گرگه گفت نمی کنم تو هم هر غلطی دلت می خواد بکن . خانم بزی


گفت : باشه یادت باشه خودت خواستی ها و ناگهان پرید و طی یه عملیات غافلگیر


کننده با شاخهای تیزش کوبید به سر آقا گرگه . آقا گرگه مادر مرده بیهوش شد

یا عماد من لا عماد له,,,,


خانم بزی زنگ زد 110 : گارد کوهستان بفرمائید....... خانم بزی : الو آقا پلیس گرگه


بچه هامو خورده .....پلیس : خوب این که چیزی نیست حتما " گرسنه بوده ......


خانم بزی : حالا من چیکار کنم ؟ ..... پلیس : بهش بگو بچه ها رو تف کنه تا ما


بیاییم .... خانم بزی : شما کی میاین؟ ..... پلیس : تا فردا شب حتما " میایم ....


خانم بزی: باشه خدافظ ...... پلیس : خدافظ ... خانم بزی به گرگه گفت یالا بچه


هامو تف کن گرگه گفت نمی کنم تو هم هر غلطی دلت می خواد بکن . خانم بزی


گفت : باشه یادت باشه خودت خواستی ها و ناگهان پرید و طی یه عملیات غافلگیر


کننده با شاخهای تیزش کوبید به سر آقا گرگه . آقا گرگه مادر مرده بیهوش شد .


خانم بزی اول می خواست قیچی بیاره و شکم گرگه رو پاره کنه ولی با خودش فکر


کرد ، تو عصر تکنولوژی که علم پزشکی اینهمه پیشرفت کرده ، هیچ خری بی دلیل

یا عماد من لا عماد له,,,,

عمل باز نمی کنه . در نتیجه تصمیم گرفت گرگه رو لاپاروسکوپی کنه . با دقت هر


چه تمامتر شروع به کار کرد ، و بعد از یک تلاش بی وقفه بچه ها رو تک تک از لوله


لاپاروسکوپی کشید بیرون . بعد هم 2 تا بخیه به دل آقا گرگه زد و یه گاز استریل


کوچولو گذاشت رو زخماش (آخه چقدر این خانم بزی مهربونه ، درد و بلاش بخوره به


جون من و شما ) خلاصه عزیزانم بچه ها بوی گند گرفته بودند . خانم بزی بردشون


حموم و حسابی کیسه زد به تنشون و اونا شدند مثل 3 تا بزغاله ی آدم حسابی .


دردسرتون ندم ، خانم بزی و بچه ها چون خیلی به بهداشت و حفظ محیط زیست


اهمیت می دادند، گرگه رو انداختند تو کیسه زباله و گذاشتند دم در تا ساعت 9


ماشین آشغالانس ببرتش . بعداز این اتفاق تلخ و جانسوز سالهای سال درکنار هم

یا عماد من لا عماد له,,,,
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687