داشتيم چت ميكرديم گفت خيلي دلتنگ صداتم
منم بابام تا بياد خونه ميگه تكون نخور من ازت ارامش ميگيرم
به اينم گفتم
بعد يه ساعت گفت من اروم و قرار ندارم يه ديقه فقط بشنوم بعد برو منم نمي تونستم واقعا
بعد بهش گفتم سر دخترمون از اين بلا ها نياري
گفت من نمي زارم كسيو بخواد
گفتم چرا گفت يعني چي من نازشو بكشم يه اسكول بياد دلشو بشكنه
منم گفتم اها ممنون فهميد ناراحت شدم گفت تو فرق داري و من تورو رو سرم نگه ميدارم اين وسط گفت بابات از خداشم باشه😐😐😐😐
منم دعوايي به پا كردم كه بيا و ببين
اشتي كنم يا بزارم تا فردا ادم شه ؟