رابطه خواهرم با همسر سابقم... راهنماییم کنید.

۲_  الان حدودا ۷  ماه گذشته از شروع روابطمون. ک مشکلی هم نداشتیم. تا اینکه چند وقت پیش از طریق اینستا متوجه شدم خواهر بزرگم ک شوهر هم داره، همچنان با همسر سابقم در ارتباطه، اینم بگم که همین خواهرم یکی از مخالفای سرسخت ازدواج سابقم بوده. میگفت این لایق تو نیست و خالکوبی داره و اراذل اوباشه! چاقو کشه و فلان و فلان....  اما  فهمیده بودم روزی ک من طلاق گرفتم، ب جای اینکه پیگیر حال و روز من باشه، زنگ زده به همسر سابقم و گفته زنتو طلاق دادی بیا بریم بیرون حال و هوات عوض شه!!

برده بودنش باغ دوستاشون خوش گذرونی و خلاصه اینکه اون براش با ارزش تر بوده تا منکه خواهرشم!!!

۳_ خلاصه، یه روز رفتم خونه خاهرم و گفتم با فلانی هنوز رابطه داری؟؟؟ انتظار داشتم انکار کنه. اماگفت اره مگه چیه؟؟؟

گفتم مگه چیه؟؟ چه دلیلی بیشتر از اینکه ادم خوبی نبوده که من ازش جدا شدم ،  کلی ازش کتک خوردم،اذیت شدم، تو خونه حبسم کرد، روزگارمو سیاه کرده بود، چه دلیلی بیشتر ازینا میخای ؟ همینکه خواهرتو اذیت کرد و با اوضاع غیر قابل وصف از خونش بیرونم کرد، کافی نیست؟؟ گفت شیرین جان  واسه تو ادم بدی بوده، واسه ما خوبه، به ما بدی نکرده!!!!!

و من هنگ کردم!

۴_ گفتم پس من باهات قطع ارتباط میکنم. دوسال از همه کس و همه چیز دور بودم ک ارامش داشته باشم. حالآ تو میگی اون ادم خوبیه، اوکی، با هم خوش باشید.

منم قوانین زندگی خودمو دارم. هر کی با اون  در ارتباط باشه، من باهاش قطع رابطه میکنم. گفت تو اشتباه میکنی. اون دوست ماعه، و رفتو امد و روابط ما هم ب خودمون مربوطه! خدافظی کردم و اومدم

دو هفته از اون جریان میگذره. با خانوادم صحبت کردم. خاهرم بهشو گفته ب جهنم ک شیرین میخاد قطع رابطه کنه. از اونروز چندیییین بار ب بهانه های مختلف  خانوادم و خواهر برادرام رو دعوت کرده خونشون و بیرون و باغ و پارتی و .... ب من حتی زنگ نزده حالمو بپرسه و مخصوصا ب خانوادم حرفایی زده ک ب گوشم برسه، گفته من نیازی ب شیرین ندارم که توی جشن هام بگمش. دوس داره رفت و امد نکنه، ب درک! میفهمه ضرر کرده!!!!

دیروز همه خاهر برادرام باهاشون رفتن شمال. هیییچکدوم یه کلمه نگفتن تو هم میای یا نه!!( این مدت ک روابطمون سر گرفته بود،توی هر جمع،  حتی خودمونی ،  ب من و شوهرم میگفتن ک کنارشون باشیم)  

اما الان انگار از خداشونه که نباشم توی جمعاشون.  انگار منتظر قطع ارتباطم بودن. ب مامانم گفتم من ادم نیستم ک بهم نگفتید؟ میگه تو میخای با اون قطع ارتباط کنی دیگه واسه چی بگیم بهت!!!

۵_ حالا من یه تصمیمی گرفتم... میخام واسه ارامش خودمم ک شده، دوباره باهاشون رفت و امد نکنم. دوباره بذارمشون کنار. هیچ جا ارزشی برام قاعل نشدن.

تازه ، خاهرم ب شوهر سابقم همه امار و اطلاعات منو داده. داداشم گفت بهم .اینکه کجا زندگی میکنم و با کی ازدواج کردم و فیلم و عکسامونو نشون داده. منم ناراحتم. زندگی منو چرا باید اون مرد بفهمه؟؟؟

و عذاب میکشم که  چرا اونو به خواهر خودش ترجیح داده. ینی وااااقعا اونقد اون ادم براشون با ارزشه که ترجیح داد خواهرش کنارش نباشه ولی  با اون رابطه داشته باشن؟ کسی رو که حتی چشم دیدنش رو نداشت...

یه کم ارومم کنید....

یه کم حالمو درک کنید...

یه کم ارامش میخام...

شاید جواب ندم بهتون ولی میخونم حتما...

ممنونم دوستان.