جاریم تا مادرشوهر اینارو شام دعوت میکنه خونش یا کاری براشون انجام میده شوهرم هی راه میره میگه بم.منم فقط میگم آها باشه یا مادرشوهرم هی بمون میگه. بعد اگه همین جاریم 10روز مادره خودشو بیاره خونش شوهرم میفهمه ولی صداشو در نمیاره یا من اگه بگم چیزی همش انکار میکنه. فقط میخواد بگه داداشم و زن داداشم دور خانوادمو مامانمم فقط. مثلا یه چیزایه گرون واسه مادرشوهرم ميخره سوغاتی و من میدونم برای مادر خودش چندبرابرشو ميخره ولی شوهرم اونو انکار میکنه ولی واسه مادرشوهرمو هی میگه. منم محبت دارم بهشون به انداره ولی مگه زندگی میدون رقابت و مقایسس