2733
2734

همسرتون تو خونه پدرتون کمک میکنه؟

من خونه مادرشوهرم در حد متعادل کمک میکنم. همسرم هم خونه پدر من کمک میکنه. حتی ظرف هم شسته.

دیشب مامانم اینا کلی مهمون داشتن، شوهرم واقعا تو پذیرایی و پهن و جمع کردن سفره کمک کرد. طوری که چند تا از مهمونامون هی میگفتن آفرین به شما. دومادای دیگه یاد بگیرن! شوهر ما که دست به سیاه و سفید نمیزنه. و همسرم همچنان با لبخند کنارمن داشت کمک میکرد. خیلی برام لذتبخش بود

اگه دوتا جمله گهربار (به من چه و به تو چه) سرلوحه زندکی باشه خیلی راحت تر زندگی میکنیم!

خدارشكر

دیدین خدا بالاخره بغلمو با دستاش پر کرد؟                         امضای قبلیم: خدایامیشه بغلمو با  دستات پر  کنی؟ آخه  مامانم میگه: دستای خدا به لطافت نوزاد تازه  متولد  شدس❤ 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

من دوست ندارم 

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
2738

لبخندت پایدار خواهر م 

شیطان که رانده گشت جز یک خطا نکرد☝🏻 خود را برای سجده ی آدم رضا نکرد☝🏻 شیطان هزار بار بهتر ز  بی نماز☝🏻  او سجده بر آدم و این بر خدا نکرد

ماشالله لا قوه الا بالله واست خوندم چشم نخوری 

دخمل کوچولویه مامانی  مامانی اگه لایق باشم تو بهشت تو رو بهم میدن ❤❤❤❤ هرچند تو صدای خندههای مادرتو نشنیدی اما مادر تو بخند چون قرار است مادر از صدای خنده های تو بمیرد یاحسین جانم ممنونم من رو به الله وصل کردی (خداجونم شکرت نی نی منم داره مییاد 👶❤ ) نینی منم اومد  به لطف امام زمان و امام حسین و الله قادرمتعال . روش گرفتن حاجتم تو تاپبکام هست 
ما هم مثل شماییم ولی شوهر من که اصن فک نکنم در شان خودش بدونه ظرف بشوره 😶

یه بار رفته بودم مثلا پرستاری مامانو کنم دستش درد میکرد، خودم معده درد گرفتم وحشتناک. اون شب ظرفا رو شست.گفت کمک‌نکردی حداقل سربار نباشیم

اگه دوتا جمله گهربار (به من چه و به تو چه) سرلوحه زندکی باشه خیلی راحت تر زندگی میکنیم!
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687