هههههههه مادر شوهرم شبا که میخواستیم بریم خونه خودمون با گریه به شوهرم میگفت تو مگه قول ندادی عروسی کردی شبا همینجا بمونی😲😲😲😲😲بعدم اخم و تخمش برا من بود.
هی تیکه بهم مینداخت میگفت معلوم نیست پسر پسره منه یا دختره مردم😕😕😕😕
نور به قبرش بباره ولی نذاشت کیف زندگیمو ببرم