2737
2734
عنوان

دیرفهمیدم اونم منومیخواسته۲

| مشاهده متن کامل بحث + 2814 بازدید | 128 پست

زودفهمیدکیم,,,خخخ داشتم ذوق میکردم,,,دست وپاهام یخ کرده بود,,,یکم ححرف زدیم تبریک گفتم کهدانشگاه قبول شده واینا,دیگه خدافظی کردیم,,,اونشب تاصبح نخوابیدم همش به اینکه چطورعشقمواعتراف کنم فک میکردم,,,به نتیجه ای هم نمیرسیدم,,,روزبعددوباره همون ساعت پیام دادم,,سربحث واینجوری بازکردم,,,,,,,,

_سمیه()دخترخالم بهم اومدگفت چی بین توسامانه

_خوب توچی گفتی

_چی بگم گفتم هیچی مگه چیزی بین ماست

_خوب نه

_حالاراس میگه یانه؟؟؟

_نکنه فک کردی عاشقت شدم؟؟؟

_من نمیگم بقیه میگن

_بقیه خیلی حرفامیزنن

دلموتوی این روزگارسگی زیرپاگذاشتم وکشتم

رنگ ازرخم رفت,,,گفتم این که منونمیخواد,,,باخودم گفتم خره براکی این همه زجرکشیدی,عقلت دروغ نگفت خارمیشی,,,,دیگه جواب پیام وندادم رفتم تواتاق وتاصبح که میخواستم برم مدرسه بیرون نیومذم,,,,هنگ بودم,,,همش یادخاطراتی که داشتیم میوفتادم خاطراتمون عادی نبود,,,فرق داشت مثل کسایی که عاشق همن بود,خنده هاش ازجلوچشمام نمیرفت,,,,دیگه بایدفراموشش میکردم,,,چهارسال عشق یطرفه داشتم باورم نمیشد

دلموتوی این روزگارسگی زیرپاگذاشتم وکشتم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

نه پنجم ابتدایی,,,خخخخخ

رکوردو زدی

خدایاخودت حافظ نی نیم باش میدونی که چقدر تااینجاسختی کشیدم  پسرنازم برای لمس دستات لحظه شماری میکنم😍انشالله همه منتظرا بزودی دلشون شادشه🌹

اون غیرمستقیم گفت که دوست ندارم,,, دیگه منم بهش پیام ندادم,,,بعدچندروزپیام اومدازطرفش,,نوشته بودچیکارمیکنی نیستی؟گفتم درس دارم اگه کاری نداری برم درسموبخونم,,,جوابی نیومد,,,خیلی حالم بدبودخییییییلی,من اون لعنتی ودوسش داشتم ولی دیگه نتونستم کامل بهش بگم,,,غرورلعنتیم مانع شد,,من غیرمستقیم درسته اشاره کردم ولی بایدمستقیم میگفتم ونظرشومیپرسیدم,,,,بعدچندروزکه خیلی دلم براش تنگ شده بودبهش پیام دادم ولی جواب نداد,,,,منم ازدستش عصبانی ,,,,دلم براخودم دلم میسخوت,,,به بدبختیای که کشیدم ,,,لعنتش میکردم اگه منونمیخواستی مرض داشتی اینقدبهم محبت میکردی,,,اخه دردچی بود,,,,جواب که ندادآتیشی شدم وعقده ی همه این فکرراروروش خالی کردم,,,,گفتم فک میکنی کی هستی که جواب نمیدی,,,بروپی درس وکتابت چسبیدی بهشون فک کردی دکترمیشی مهندس میشی توهیچی نمیشی,سگ سگ شده بودم ,,,,اخرشم گفتم دیگه به نن پیام نمیدی,,,,,جواب دادچته هارشدی پاچه میگیری,,,,گفتم همینه که هست,,,,دیگه جواب نداد,,,تایک هفته بعد

دلموتوی این روزگارسگی زیرپاگذاشتم وکشتم
2728

حالاتااینجاداشته باشید,بریدسراغ یه طرف دیگه ماجرا

من یه دوست صمیمی داشتم که دوست پسرداشت,یه روزاومدبهم گفت دوست پسرم گفته یکی ازدوستام ازاین دوستت خوشش اومده وچندساله میخوادش,,,پسررومیشناختم,,خیلی دوروورم بود,هرجامیدیدمنودنبالم بود,فرقیم براش نداشت مانم باهامه یابابام یاداداشم,,,,,,دوسه سال ازدوربپام بود,,,راه مدرسه تاخونه روباهام میومدالبته پشت سرم بود,,,وقتیم میرفتم توکوچه سرکوچه وایمیسادتابرم خونه,,,,بیشتردخترای مدرسه چششون دنبالش بود,,,دوستم بهم گفت که شماره بهددادبهش پیام بده خیلی میخوادت واینا

دلموتوی این روزگارسگی زیرپاگذاشتم وکشتم

این حرف وکه دوستم گفت,,,شبش میشدشب تاسوعاباداداش وزن داداشم رفتم بیرون که دسته های عزاداری وببینیم,,,,یدفعه چشم خوردبه همون پسره که اسمشومیزارم علی,,,,,اونم منودیدومثل همیشه شروع کردتعقیب کردمنو,,,تویه جای شلوغ مه داشتم ردمیشدم احساس کردم یکی داره دست میکنه توجیب مانتوم,,,برگشتم پسره بوددستش توجیبم بود,,,سریع دستشوکشید,,,داداشم جلومیرفت بخاطرهمین ندید,,,,دستموبردم توجیبم دیدم شمارس,,,,گذاشتم توجیبم نمیدونم چراپاره نکردم,,,پسرم همچنان دنبالم بود,,,,

دلموتوی این روزگارسگی زیرپاگذاشتم وکشتم
2740

رفتیم خونه,یه جورایی وسوسه شده بودم,,,ازیه طرف دلم شکیته بودکه کلاه سرخودم گذاشتم این چندساه ازیه طرفم خوشم نمیومداینکاروبکنم,,,,ولی ازیه طرف دیگه که منوبدبخت کردفکرانتقام داشت دیوونم میکرد,,,منظورم ازانتقام اینه که نشون بدم من بدون اونم میتونم زنذگی کنم وحتی عاشق بشم,,,,همه خوابیدن روزبعدمااش نذری داشتیم بخاطرهمین زودخوابیدیم,,,منم رفتم تواتاق وشماررودراوردم وزدم توگوشی 

دلموتوی این روزگارسگی زیرپاگذاشتم وکشتم

_سلام اقاعلی؟؟

_shoma

_من همونیم که امشب بهم شماره دادی

_kodomshon

_خدافظ

_shokhi kardam

_مثل ادم جرف بزن فارسی بلدنیستی

_خودتی واقعا؟؟فک نمیکردم پیام بدی

_چیکارم داری

_خیلی ساله میخوامت ولی توی نامردنمیفهمی


دلموتوی این روزگارسگی زیرپاگذاشتم وکشتم

خلاصه علاقشوگفت ومنم گفتم که میخوامش,,دروغ گفتم,,,روزبعدش گفت میخوام ببینمت,,گفتم توکوچه دارم اش پخش میکنم بیاببینم,اومدسرکوچه ونگاه میکرد,,,منم نگاش کردم ویه اش گذاشتم سرپله اشاره کردم بیاببر,,,,علی پسرقشنگی بودخیییییلی همش میگفتم این چطورعاشق منه خرشده این همه دختر,,,ولی باورنمیکردم منومیخواد,,به عشقش اعتمادنداشتم

دلموتوی این روزگارسگی زیرپاگذاشتم وکشتم

کم کم داشتم واقعاعاشقش میشدم,,,اصلاسامان یادم رفته بود,,,میگفتم خرکی باشه,,,مزه عشق وعاشقی واینجابودکه داشتم میفهمیدم,,علی واقعامنودوس داشت ومن داشتم درک میکردم,,,,یک هفته ازدوستیمون میگذشت ومنوعلی واقعاوابسته هم شده بودیم سریعم تومدرسه پیچیدکه من باعلیم,,,,خیلیاحسودیشون شده بودوهمش باهام بدم بودن زورشون میشد,,,,تااینکه یه شب که میخواستم بخوابم گوشیموازحالت بیصدادراوردم وخوابیدم,,,وقتی بلندشدم دیدم,,,,

دلموتوی این روزگارسگی زیرپاگذاشتم وکشتم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز