اولین بار که همش شوهرم کنارم بود.....ولی یبار رفت یه شهر نزدیکای خودمون یه ماشین بیاره منم با خودش برد که من با این یکی ماشین بیام خودش اون یکی..شبم بود منم ترسو هی تو اینه عقبو نگاه میکردم که یموقع جنی چیزی عقب ننشسته باشه😑بلند بلندم هی ایه الکرسی و صلوات و حمد و توحید و هرچی بلد بودم میخوندم حدود یساعت تو راه بودیم مردم تا رسیدیم😣جاهای تاریک و بدون چراغ بلند بلند قران میخوندم جاهایی که روشن میشد و شلوغ بود ریلکس😑😑😑😑😑
بچه ها واقعا ممنونم
که خاطراتتونو با بچه های گل نی نی سایت درمیون میزارید
عاشقتونممممم❤❤❤❤❤❤
منتظر خاطرات شیرینتون هستم
من جالبه همون روز که برای اولین بار رفتم امامزاده
ظهرشم همراه شوهرم و چندنفردیگه
با ماشین دوباره ناهاربردیم امامزاده
من مجددا پشت فرمون نشستم
خیلی تجربه خوبی بود
ومن هیچ وقت فراموش نخواهم کرد
من امروز میخاستم ماشینمون بردارم چون هنوز گواهینامم نیومده نداشت
