من تو نامزدی همسرم بهم رانندگی یاد داد یه کم یاد گرفته بودم یه پراید داغونی هم داشتیم
یه روز با خواهر شوهرم رفتیم جایی یعنی سه تا سوتی دادم و امدم
رفتیم تو یه کوچه از روبرو ماشین اومد اونم سه تا منم میتریدم زیاد بگیرم بغل از کنار این سه تا ماشین که رد شدم قشنگ اینه ام خورد به هر سه تاش اینه خوبش بود
امدیم سر چهار راه چراغ قرمز شد موندم پشت چراغ قرمز وقتی خواستم راه بیفتم ماشینم به جای اینکه جلو بره میرفت عقب یه ون هم پشتم بود هی میخوردم بهش تپ تپ تا یارو پیاده شد گفت دخترم دستی و بکش بالا حالا راه بیفت منم راه افتادم رسیدم وسط چهار راه اقاه داد زد دخترم دستی رو بخوابون .... ..
رسیدیم دم خونه مادرشوهرم امدم پارک کنم یه چرخم رفت روی لبه جوب دیگه ترسیدم ماشین رو تکون بدم همون جا وایسادم تا یه خانومه امد ماشینشو پارک کرد رفتم صداش کردم امد ماشین منم پارک کرد
شب که همسرم امد خانه براش تعریف کردم گفت اه یادم رفته بود بهت نیم کلاج یاد بدم خلاصه یه مسیر 10 دقیقه ای با ماشین این همه داستان شد