خواهر شوهر من ۴ سال ازم کوچیکتره قبل ازدواج خیلی خودشو خوب و صمیمی نشون میداد ک من گول همین کاراشو خوردم تصمیم گرفتم شهر پدرمادرمو ول کنم و برم تو غربت همش میگفتم اشکال نداره خواهرشوهرم مث خواهرم مهربون و صمیمی خداییش خیلی واسه ازدواج ما زحمت کشید اما بعد ی مدت اون روی خودشو نشون داد مثلا علنا بمن توهین میکنه تالا نشده تو ی جمع خانوادگی من یه نظری بدم و اون خلاف نظرمنو بیان نکنه در این حد ک اگه من الان بگم روزه اون با قطعیت میگه نخیرشم شبه بخاطر موقعیت شغلی شوهرم مجبورم زیاد خونه مادرشوهرم رفت و آمد کنم و اون همش ب چشم ی مزاحم بم نگاه میکنه و رفتاراش خیلی سرد و بی روحه جوری ک من اگه وارد جایی بشم ک اون نشسته بلند میشه میره ن سلامی بم میکنه ن جواب سلامم رو میده اگ ۲۴ ساعت کنارهم بشینیم حتی ی کلمه هم بام حرف نمیزنه.شوهرم میگه تو زیادی حساسی این اخلاقش از بچگی همینطوره اما بهرحال منم هیچ وقت عادت ب همچین رفتاری نداشتم اینقد تو جمع با عقایدم مخالفت میکنه ک دیگه هیچ اعتماد بنفسی ندارم سعی میکنم تو جمع اصن حرف نزنم از طرفی هم تربیت خانوادگیم جوری هس ک ب هیچ وجه نمیتونم ب کسی علنا توهین کنم یا جواب کسی رو بدم اما واقعا خیلی عذاب میکشم از این رفتارا
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
برای سلامتی و تعجیل ظهور آقامون...حضرت عشق.... مهدی فاطمه صلوات.....شمایی که میخونی..🤨 تویی که دعات میگیره و ما خونه خریدیم از دعای خیرت،واسه سلامتی پسرم هم دعا کن😔