مادرشوهرم خیلی خیلی در حقمون ظلم کردن هرچی از دارایی از محبت واسه دختراشه
بعداز فوت پدرشوهرم گفتم عیب نداره
من ۳باری توجه نکردم به بی محلیش زنگ زدم حالشو پرسیدم دیدم زنگ نمیزنه
دختراش بدی کردن در حد لالیگا دیگه احوال مارو نگرفت که دختراش بی ادبی کردن اون یه زنگی نزد تو با گریه رفتی خونه دلجویی کنه ازم
با شوهرم حرف میزد تلفنی فقط میگفت زنت خوبه و تمام
باخودم حرف نمیزد نمیگفت گوشیو بده به زنت حالشو بپرسم
حالا به گوشی خودم نزنگیده به درک
حالا اومدم قم و جمکران زیارت با کاروان شوهرم گیر داده تو زنگ بزن من میرم اونجا حالشو بپرس
گفتم بدی هایی بمن کردن در نظر بگیر من این همه کوتاه اومدم میگه بازم گذشت کن گفتم نمیتونم
با دلخوری گفت باشه نزن
موندم چیکار کنم؟
شوهرم میگه شرایط ما فرق داره پدرم فوت شده .
مادرم از دختراش میترسه مجبوره بازم تو زنگ بزن بنظرم اینا بهونس
گفتم مادرت بخواد میتونه بپیچونه دختراشو بزنگه به عروسش
همیشه که نچسبیدن بهش
چیکارش کردم بی محلی میکنه
میگه شا رژ نداره گفتم میلیون میلیون خرج میکنه پول شار ژ نداره
بخدا ما تو قسط داریم جون میدیم نمیگه شما ادمین پول میخوایین
همرو خرج چیزایی دلش خواست کرد
با دلخوری گفت باشه نزن زنگ
موندم چیکار کنم؟ یکم میگم بزنم باز میگم میگن دختره خره احمقه این همه بی احترامی باز زنگ میزنه بما
باز میگم نزنم میگم شوهرم میگه زن من بده چون بلدن پرش کنن